بررسی ادبیات نظری دربارۀ اسلامهراسی و دلایل آن و همچنین بررسی پیامدهای آن برای مسلمانان در سرتاسر جهان، این واقعیت را آشکار میکند که این پدیده، مانند بسیاری از پدیدههای دیگر جهان مدرن، ابعادی پیچیده دارد. ادبیات تحقیقی این حوزه نشان میدهد، عواملی مانند نقش جهانیشدن رسانهها و تلقی یکپارچه از جهان اسلام به خصوص پس از حوادث 11 سپتامبر، نقشی مؤثر در القای اسلامهراسی ایفا میکنند اما واقعیت آن است که برخلاف کشورهای غربی، مسلمانان قرنها است در روسیه زندگی میکنند و تاریخی پرفرازونشیب را در این منطقه پشت سرگذاشتهاند؛ بنابراین حکومتهای مختلف در این کشور بهرغم تلاش برای یکپارچهسازی این کشور (فارغ از ادیان و قومیتهای مختلف)، طی سدههای گذشته، کارنامهای متفاوت در مواجه با مسلمانان از خود برجای گذاشتهاند.
اسلامهراسی در روسیه: ریشهها و چالشها
فصلنامه مطالعات جهان اسلام؛ مقاله 5، دوره 1، شماره 4، بهار 1393، صفحه 111-136.
نویسندگان
1ـ بهزاد مریدی ؛ 2ـ محمدسجاد کرمی
1ـ استادیار گروه زبانشناسی و زبانهای خارجی دانشگاه پیام نور
2ـ دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات روسیه دانشگاه تهران
چکیده
هدف مقالۀ حاضر، بررسی روند پیدایش و نفوذ اسلامهراسی در روسیۀ کنونی است؛ عاملی مؤثر که روسیه را از سایر کشورهای غربی در مواجهه با مسلمانان متمایز میسازد، ویژگیهای تاریخی متفاوت و نقش ملیگرایی افراطی است که از رشد جمعیت مسلمانان در روسیه نگران است؛ این عامل با آنکه کم و بیش در کشورهای غربی نیز وجود دارد در روسیه ابعادی گستردهتر یافته و بدیهی است با وجود عوامل دیگر، ترس از اسلام و مسلمانان از نظر نژاد اسلاو جدیتر باشد؛ همچنین بررسیها نشان میدهند که عملکرد رسانههای غربی در معرفی اسلام بهعنوان دین ترور و خشونت، بدویت و واپسگرایی را میتوان در شکلگیری ذهنیت مردم روسیه نسبت به مسلمانان مؤثر دانست؛ همچنین بررسی تحولهای اخیر در روسیه نشان میدهد، دولت روسیه با توجه به تجارب تاریخی تلاش میکند که روابط خود را با این اقلیت بزرگ دینی بهبود بخشد و این در حالی است که انجام حملات تروریستی و انتحاری مسلمانان افراطی در بروز ذهنیت ترس از اسلام در میان اقشار غیرمسلمان روسیه نقشی مهم ایفا میکند. در این مقاله ضمن بررسی وضعیت مسلمانان در روسیه براساس روش توصیفی- تحلیلی، ریشهها و ابعاد مختلف پدیدۀ اسلامهراسی در روسیه بررسی خواهد شد
کلیدواژگان
اسلامهراسی؛ تروریست؛ مسلمانان روسیه؛ بنیادگراهای اسلامی؛ فدراسیون روسیه
اصل مقاله
مقدمه
بررسی ادبیات نظری دربارۀ اسلامهراسی و دلایل آن و همچنین بررسی پیامدهای آن برای مسلمانان در سرتاسر جهان، این واقعیت را آشکار میکند که این پدیده، مانند بسیاری از پدیدههای دیگر جهان مدرن، ابعادی پیچیده دارد. ادبیات تحقیقی این حوزه نشان میدهد، عواملی مانند نقش جهانیشدن رسانهها و تلقی یکپارچه از جهان اسلام بهخصوص پس از حوادث 11 سپتامبر، نقشی مؤثر در القای اسلامهراسی ایفا میکنند اما واقعیت آن است که برخلاف کشورهای غربی، مسلمانان قرنهاست در روسیه زندگی میکنند و تاریخی پرفرازونشیب را در این منطقه پشتسر گذاشتهاند؛ بنابراین حکومتهای مختلف در این کشور بهرغم تلاش برای یکپارچهسازی این کشور (فارغ از ادیان و قومیتهای مختلف)، طی سدههای گذشته، کارنامهای متفاوت در مواجه با مسلمانان از خود برجای گذاشتهاند. مرور رسانهها نشان میدهد که در سالهای اخیر، کشور روسیه آبستن حوادثی بوده است که در بطن آن، ضدیت با اسلام بهچشم میخورد. در سال جاری، گزارشهایی مختلف از پلیس روسیه منتشر شده است که نشانگر بیحرمتی به نمادها و سنتهای مسلمانان روسیه است؛ برای نمونه در سالهای اخیر، اقدامهای تخریبگرانۀ زیادی در خصوص قبرهای مسلمانان در «نیژنی نوگورود» مشاهده شده است. در بیستم آوریل ۲۰۱۱ افراد ناشناس، صلیب شکسته، نماد حزب نازی آلمان را روی قبر مسلمانان در قبرستان شهری دیگر رسم کرده بودند (اهانت به قبور مسلمانان در روسیه، ۱۳۹۰). همچنین گروه ملیگرایان روس در سالهای اخیر در حرکتی با عنوان «مارش روسی» به راهپیمایی در شهرهای مختلف روسیه اقدام میکنند و در آن، مسلمانان مورد بیاحترامی قرار میگیرند (توهین به مسلمانان در راهپیمایی ملیگرایان روس، 1390)؛ در موردی دیگر، نمازگزاران مسجد «آلتین» واقع در روستای «برزووسکی»، هنگامی که برای ادای نماز جمعه به این مسجد رفتند، با نوشتههای نژادپرستانه و ضداسلامی بر دیوارهای مسجد مواجه شدند؛ روی دیوارهای این مسجد با خط درشت نوشته شده بود: «روسیه از آنِ روسهاست» (اهانت به مسلمانان در روسیه، ۱۳۹۰).
بدیهی است که اقدامهای بالا، نشانۀ دشمنی عاملان آن با دین اسلام و مسلمانان بوده است؛ این حادثه به دنبال سلسله وقایعی رخدادهاست که طی چند سال اخیر، ضد مسلمانان روسیه و شمال قفقاز صور تگرفتهاند؛ بنابراین به نظر میرسد اسلامهراسی، مسئلهای جدی برای آیندۀ مسلمانان روسیه تلقیمیشود.
الف- مطالعات پیشین
آلکسی مالاشنکو در مقالهای با عنوان «احیای اسلام در دو دهه و پیامدها» به رشد پدیده اسلامهراسی در روسیه اشاره میکند (Малашенко, 2006:3). کاناخ در مقالۀ خود «اسلامهراسی پدیدۀ سیاسی قرن 21» گسترش اسلامهراسی در روسیه را نتیجه اقدامهای سیاسی میداند که با مبارزات ضدقفقازی آغازشده، درحال حاضر، رنگ اسلامهراسی به خود گرفته است؛ وی اشاره میکند که اسلامهراسی در روسیه به بیشترین حد خود بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رسیده است؛ این پدیده با آغاز جنگ چچن، نیرویی تازه یافته و با هر حملۀ تروریستی منسوب به چچنیها افزایش مییابد؛ به این ترتیب، مسلمانان هدف ترس و نفرت روسها واقع میشوند. کاناخ، معرفی اسلام با تروریسم، بیرغبتی مسئولان برای به رسمیت شناختن برخی از دستورهای شریعت، انتقاد از جنبههایی خاص از آموزههای اسلامی و اعمال مذهبی، تأمین نشدن خواستههای اجتماعات اسلامی و متهم کردن یکدیگر به وهابیت در منازعات مفتیها را بهعنوان علل اسلامهراسی در روسیه برمیشمارد (Канах,2008:12). استانیچنکو در مقالۀ «اسلام، کلیسای ارتدوکس روسیه و دولت پس از کمونیسم»، جنگ چچن را در شکلگیری اسلامهراسی در جامعۀ روسیه تأثیرگذار میداند، وی معتقد است شبهنظامیان مسلمان به دشمن اصلی روسیه تبدیل شدند و پس از آن، اسلام بهعنوان ویژگی نهتنها تروریستها بلکه مهاجران از جنوب بهحساب آمد. سالهای 2001 تا 2007 نقطۀ اوج شکلگیری و تثبیت این کلیشه در ذهن روسها است که با حملات تروریستی القاعده و رشد روند مهاجرت که به عنوان «مهاجرت مسلمانان» از آن یاد میشد، شدت یافت؛ به این ترتیب، تصوری کلیشهای از اسلام در روسیه شکل گرفت که آن را با مفاهیمی مانند متجاور و مهاجم، شبهنظامیان مذهبی، تجزیهطلب، تروریست، قاچاق مواد مخدر معرفی میکرد (Sotnichenko, 2009:7). پراز اوسکاس در مقاله «روسیه و اسلام» بیان میکند که جریان رشد اسلامهراسی در روسیه از تحولهای داخلی و جهانی ناشی میشود. بسیاری از روسها بر این باورند که تمام اقدامهای تروریستی در سطح جهان، توسط مسلمانان و به دلایل بهطور صرف، مذهبی صورت پذیرفتهاند. چنانکه در مطالعات بالا مشاهده میشود دلایلی متعدد برای رشد اسلامهراسی در روسیه ارائه میشوند؛ از اقدامهای سیاسی دولت در مواجه با منطقۀ قفقاز گرفته تا مهاجرت مسلمانان و اقدامهای تروریستی افراطیون وهابی و بهنظر میرسد که هریک از این دلایل در جای خود قابل توجه است اما توضیحی کامل از وضعیت ارائه نمیکند؛ برای نمونه، نقش رسانهها در بهوجود آمدن احساس نفرت و ترس از مسلمانان در این تحقیقها چندان مورد توجه نبوده است درحالیکه سه انفجار در سال ۱۳۸۹ در مترو روسیه و گرفتن انگشت اتهام به سمت مسلمانان این کشور از کانال شبکههای خبری، موجی تازه از اسلامستیزی در این کشور را دامن زد (افخمی و نیک ملکی، ۱۳۸۸: ۹۲). به نظر میرسد که مطالعات انجام شده در خصوص اسلامهراسی در روسیه تا آنجا پیشرفتهاست که در شرایط کنونی میتوان عوامل مختلف آن را به راحتی از یکدیگر تفکیک کرد. در این مقاله تلاش میشود که با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، تصویری کامل از این پدیده در روسیه امروز ارائه شود.
ب- مبانی نظری و روش تحقیق
1- مبانی نظری
اسلامهراسی، مفهومی است که به ترس، پیشداوری و تبعیض غیرعقلانی در قبال اسلام و مسلمانان اشاره دارد (Fredman, 2001:121). سابقۀ استفاده از این اصطلاح به دهۀ 1980 م. بازمیگردد، اما این اصطلاح پس از 11 سپتامبرِ سالِ 2001 م. رواجی بیشتر یافت؛ به بیان دیگر، اسلامهراسی عبارت است از بازنمایی منفی اسلام و مسلمانان از طریق کدگذاری آنان به مفاهیم کلی مانند «خشونت، ترور، بنیادگرایی، غیرمتمدنبودن، غیرمدنی زیستن و همۀ عناصری که به نوعی ضدهنجارهای انسانی و به طور خاص، ضد هنجارهای غربی محسوب میشوند» (عاملی، 1386: ۵).
مؤسسۀ «رانیمد تراست» انگلستان که به امر تبعیض و نفرت در این کشور میپردازد، در سال 1997م. اسلامهراسی را بهعنوان ترس و نفرت از اسلام و بنابراین ترس و نفرت از تمامی مسلمانان تعریف کرد و همچنین بیان کرد که این اصطلاح بر تبعیض و طرد مسلمانان از زندگی اقتصادی، اجتماعی و عمومی کشور نیز دلالت دارد؛ اسلامهراسی همچنین دربردارندۀ این برداشت است که اسلام بدون ارزشی مشترک با دیگر فرهنگهاست، در مقایسه با غرب در موقعیتی فرودست قرار دارد و بیش از اینکه دین باشد، یک ایدئولوژی سیاسی است. در ژانویۀ سال 2001م. در مجمع بینالمللی استکهلم برای مبارزه با عدم تساهل، اسلامهراسی در کنار بیگانههراسی و آنتیسمیتیزم (یهودستیزی) بهعنوان نوعی عدم تساهل پذیرفته شد. ریشۀ کلمۀ islamophobia از دو کلمۀ islam و کلمۀ phobia که به معنای ترس غیرمعقول از چیزی یا کسی است، تشکیل شده است. phobia دو کاربرد متفاوت دارد؛ در روانشناسی درخصوص افراد به معنای بیماری است ولی درزمینۀ اجتماعی به ضدیت با اقوام و ملیتها که دلالتی سیاسی است، اشاره دارد (صالحی نجفآبادی، 1388: ۲۱).
آنه ماری شیمل، شرقشناس و اسلامشناس بزرگ آلمانی، بهصراحت اعلام میکند که: «از میان همة ادیانی که مسیحیت با آنها مواجه بوده و بهالزام سروکار داشته است، دین اسلام را از همه بیشتر مورد سوءتفاهم و درنتیجه حملۀ شدید قرار داده است. برای مدت بیش از هزار سال چنین بهنظر میرسید که اسلام یکی از تهدیدهای عمده (اگر نگوییم عمدهترین تهدید) برای مردم اروپاست؛ احساسی که به این باور منجر شده است که اسلام و معتقدان به این دین آسمانی، یعنی مسلمانان، سرسختترین دشمنان مسیحیت غربی هستند» (شیمل، 11:1375).
بنا به گفتۀ مالکوم براون و رابرت مایلز، اسلامهراسی گرچه بهخودیخود نژادپرستی نیست، بسیار با نژادپرستی تعامل دارد (Miles & Brown, 2003: 163, 164). کتاب کار اجتماعی و اقلیتها، چشماندازهای اروپایی اسلامهراسی را بهعنوان شکلی جدید از نژادپرستی در اروپا میداند و مدعی است که اسلامهراسی نیز همانند آنتیسمیتیزم در اروپا بهصورت نژادپرستی و عدم تساهل درآمده است (Johnson, Soydan & Willians, 1998: 182).
شکلی دیگر از اسلامهراسی بهصورت درهمآمیختن ملیت (برای نمونه، عرب)، دین (اسلام) و سیاست (تروریسم، بنیادگرایی و مانند اینها) است. براون و مایلز معتقدند که بسیاری از کلیشههایی که در بهوجودآمدن اسلامهراسی دخیلاند، در برداشتی خاص از اسلام ریشه دارند، مانند این برداشت که اسلام مروج تروریسم است (Miles & Brown, 2003: 166).
بن و جواد معتقدند که خصومت در قبال اسلام با نحوۀ بهتصویرکشیدن مسلمانان در رسانهها بهعنوان «بربر، غیرعقلانی و جنسیتگرا» پیوندی نزدیک دارد (Benn & Jawad, 2004: 17)؛ اگوروا و تئودور نیز به نقل از برخی محققان اروپایی، چنین بیانمیکنند که اصطلاحهای بهکاررفته در رسانهها، مانند «تروریسم اسلامی، بمبهای اسلامی و اسلام خشن» باعث برداشتی منفی در قبال اسلام شدهاند (Egorova & Tudor, 2003: 2-3).
مؤسسۀ رانمید تراست انگلستان، هشت برداشت درخصوص اسلامهراسی شناسایی کرده است:
– اول، تمدن اسلامی بلوکی یکپارچه، ایستا و بدون واکنش در مقابل تغییر است.
– دوم، تمدن اسلامی بهعنوان دیگری مجزا و بدون ارزشهای مشترک با دیگر فرهنگهاست و از آنها تأثیرنمیپذیرد و بر آنها تأثیرنمیگذارد.
– سوم، تمدن اسلامی (بربر، وحشی، غیرمتمدن، غیرعقلانی و جنسیتگرا) بهعنوان تمدنی فرودست در مقابل تمدن غرب درنظر گرفته میشود.
– چهارم، تمدن اسلامی بهعنوان تمدن خشن، ستیزهجو، تهدیدکننده و حامی تروریسم شناخته میشود.
– پنجم، از اسلام بهعنوان ایدئولوژی سیاسی برای اهداف سیاسی و نظامی استفاده میشود.
– ششم، خصومت نسبت به اسلام به عنوان توجیهی برای رفتارهای تبعیضآمیز در قبال مسلمانان مورد استفاده قرار میگیرد.
– هفتم، انتقادهای مسلمانان درخصوص غرب، انتقادهایی کهنه و منسوخ است.
– هشتم، خصومت ضد اسلام، امری عادی درنظر گرفته میشود (فدراسیون بینالمللی حقوق بشر هلسینکی، 1388: 15 و 16).
اما این برداشتها چگونه شکلگرفتند و به چه دلیل گسترشیافتند؟ در این زمینه نظریههایی متعدد وجود دارند که مهمترین آنها نظریه است که هویت جهان غرب و بقای آن را در تمایزش با شرق و تمدنهای دیگر میداند. روفین، نویسندۀ فرانسوی در کتاب امپراتوری و بربرهای جدید، اسلامهراسی را ناشی از تلاش غرب برای ساختن دشمنی جدید پس از فروپاشی اتحاد شوروی تلقی میکند؛ این دشمنتراشی از آن روست که غرب یا الیت حاکم بر آن، برای حفظ اتحاد و یکپارچگی تمدنی خود به چنین دشمنی نیاز دارد (نقیبزاده، 3:1384). بیشتر نویسندگان قائل به طرح اسلامهراسی بر این باورند که غرب پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دشمنی نیاز داشت که برای تمدن غربی، نقش یک «غیر یا دیگر» را ایفا کند و به دلایلی چند، اسلام و مسلمانان در چنین جایگاهی قرار گرفتند. وجود یک «غیر و دیگر» به انسجام و یکپارچگی تمدنی کمک میکند. ازاساس، بسیاری از متفکران بر این باورند که هر گفتمان یا ایدئولوژی، تنها زمانی از پس ایفای کارکردهای خود برمیآید که غیریتسازی کرده باشد و مرزهای میان خود و «غیر» را آشکار ساخته باشد؛ به نظر این متفکران، بدون «غیریتسازی» هیچ گفتمانی به تفوق و سلطه و بهعبارتی به هژمونی دست نمییابد؛ غرب نیز برای اینکه هژمونی گفتمانی خود را پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی حفظ کند به یک غیر نیازداشت که همانا «اسلام» بود. ادوارد سعید، متفکر مشهور عرب نیز دیدگاهی بهنسبت مشابه دارد (سعید، 48:1379).
در اینجا اسلام بهعنوان خطری برای مغرب زمین درنظرگرفتهمیشود و تنها راه ممکن برای رهایی از این وضعیت، «مدرنشدن» جوامع مسلمان خواهدبود. به اعتقاد سعید، اسلام در غرب بهصورت سیاسی درآمدهاست. اسلام به بلاگردانی برای شکستهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سیاستمداران تبدیلشدهاست. سیاستمداران و صاحبان قدرت غربی همیشه درپی شکست خود، اسلام را مقصر میدانند و اسلام به شکل ابزار درآمدهاست؛ نهتنها در غرب بلکه در برخی از کشورهای اسلامی نیز وضع به همین منوال است. سعید نشانمیدهد که چگونه کشورهای غربی درخصوص اسلام و کشورهای اسلامی، موضعی پیشداورانه و سیاسی دارند و به مظاهر تمدن اسلام نظیر ادبیات، هنر و … بیتوجهاند و گروههایی کوچک را که در بسیاری از مواقع، کارهای خلاف قانون و بهعبارتی، تروریستی انجاممیدهند، نمایندة مسلمانان معرفیمیکنند؛ این وضعیت در سالهای پس از 11 سپتامبر 2001 نمودی روشن در انتخابات کشورهای غربی پیداکرد و اکنون نیز با موج بحرانهای اقتصادی، مهاجران و بهخصوص، مسلمانان آماج حملات همۀ سیاستمداران و احزاب سیاسی قرارگرفتهاند.
صالح نجفآبادی پس از اشاره به دیدگاه غالب در موضوع اسلامهراسی که آن را زاییدۀ رسانهها و نخبگان غربی برای دگرسازی از اسلام در برابر غرب میداند، اعتقاددارد که درعینحال، برخی رفتارها و باورهای ناموجه در میان برخی مسلمانان یا علما که هیچ پایهای در قرآن و سنت ندارد به شکلگرفتن این تصویر خشن و غیرانسانی از اسلام در رسانهها و افکار عمومی غرب کمککردهاست. به نظر او، گفتمان اسلامهراسی، اکنون گفتمان هژمونیک در غرب است که بهطور عمده، تحت تأثیر دو عامل بالا بر این هژمونی دستیافتهاست؛ هم نیاز غربیها به ارائه یک «غیر» که اسلام و مسلمانان است (بهویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) و هم برخی باورها و رفتارها که ارائۀ آن در رسانههای غربی و اغراق دربارۀ آن و تعمیم آن به همۀ مسلمانان کمککردهاست تا اسلام بهعنوان دینی خشن و مخالف حقوق بشر و زنان و مخالف مدنیت غربی، معرفیشود و این دو عامل، مددرسان گفتمان اسلامهراسی بودهاند؛ درعینحال، نویسنده از نقش کنشگران سیاسی نومحافظهکار یادمیکند که به دلایل فکری و مذهبی و حتی اقتصادی و برای تأمین منافعشان به اسلامهراسی رویآوردهاند (صالح نجفآبادی، 1388: ۳۰۱)؛ متفکرانی مانند هانتینگتون و برنارد لوئیس با طرح ایدۀ گسست تمدنی در ارائۀ این تصویر نقشداشتهاند (صالح نجفآبادی، 1388: 302). با مرور نظریات غالب دربارۀ اسلامهراسی میتوان ریشههای اسلامهراسی را در موارد زیر خلاصه کرد:
– اول، بقای غرب در نشاندادن تمایز با دیگری (غیریتسازی)؛
– دوم، گسست تمدنی میان تمدن غرب و تمدن اسلامی؛
– سوم، گروههای رادیکال اسلامی مروج تروریسم.
اما اگر این فرض را بپذیریم که طرح «غیریتسازی» جهان غرب برای حفظ حیات ایدئولوژیک خود و همچنین طرح گسست تمدنی توسط لوئیس و هانتینگتون و رفتار گروههای اسلامی رادیکال، همگی دستبهدست هم دادهاند تا طرح اسلامهراسی از طریق حکومتها، روشنفکران و طی فرایند جهانیشدن از طریق رسانهها گسترش یابد؛ آیا این وضعیت در روسیه نیز همین مسیر را طی میکند؟ و آیا موقعیت جامعۀ روسیه با سایر کشورهای غربی متناظر است؟ اما پیش از پاسخ به این پرسش، آشنایی با تاریخ روسیه و موقعیت مسلمانان در این کشور راهگشا خواهد بود؛ همین تاریخ، تفاوت میان روسیه با سایر کشورهای غربی را آشکار خواهد کرد؛ به بیان دیگر، مسلمانان در روسیه ریشهای عمیق دارند و پیش از شکلگیری مرزهای امروزی در آن سرزمینها زندگی میکردهاند؛ بنابراین موقعیتشان نسبتبه مسلمانان غرب که بیشتر، مهاجران کشورهای آسیایی و آفریقایی هستند، متفاوت است.
2- روش تحقیق
روش تحقیق توصیفی (Descriptive Research) آنچه را که هست، توصیف و تفسیرمیکند و به شرایط یا روابط موجود، عقاید متداول، فرایندهای جاری، آثار مشهود یا روندهای در حال گسترش توجهدارد؛ تمرکز آن در درجه اول به زمان حال است، هرچند اغلب، رویدادها و آثار گذشته را نیز که به شرایط موجود مربوط میشوند، بررسیمیکند. تحقیق توصیفی، شامل مجموعه روشهایی است که هدف آنها توصیفکردن شرایط یا پدیدههای مورد بررسی است. اجرای تحقیق توصیفی میتواند تنها برای شناخت شرایط موجود یا یاریدادن به فرایند تصمیمگیری باشد (بازرگان،1383: ۶۷).
محقق در این نوع پژوهش، توصیف عینی، واقعی و منظم یک موقعیت را بهانجاممیرساند؛ پژوهشگر در اینگونه تحقیقها تلاشمیکنند تا نتایج عینی را بیانکند؛ این تحقیق در پاسخ به پرسشهایی مانند چقدر؟ چه کسی؟ و چه اتفاقیخواهدافتاد؟ است. تمرکز اصلی در درجه اول به زمان حال است.
اجرای تحقیق توصیفی ما را قادرمیسازد که شرایط موجود را بشناسیم و امکان تصمیمگیری را فراهممیکند. یکی از روشهای توصیفی، روش موردی (ژرفانگر) است. در این روش، حوزه تحقیق یک مورد خاص نظیر یک فرد یا یک خانواده یا یک گروه یا یک مؤسسه یا یک جامعه است و پژوهشگر تلاشمىکند، ویژگىهاى خاص آن مورد را بررسىکند. موردىبودن پژوهش این امتیاز را دارد که محقق مىتواند به نتایجی دقیقتر و عمیقتر از آن دستیابد و این عیب را دارد که نمىتوان یافتههاى تحقیق مربوط به آن را به موارد دیگر تعمیم داد.
با این مقدمه و با توجه به اینکه موضوع اسلامهراسی در کشورهای مختلف با همۀ اشتراکهای موجود در جوامع، مانند رسانههای جهانی، ابعادی گوناگون و پیچیده دارد، در این مقاله تلاشمیکنیم با توصیف وضعیت مسلمانان از گذشته تا امروز، نگاهی عمیقتر به جامعۀ روسیه و ریشهها و ابعاد اسلامهراسی در آن بیندازیم.
پ- مسلمانان روسیه
فدراسیون روسیه با حدود 142 میلیون و هشتصد هزار نفر جمعیت، ششمین کشور جهان و دارای رشد جمعیت منفی است. 73 درصد (4/3) خاک روسیه در بخش آسیایی و مابقی آن در بخش اروپایی قرار دارد. بیشتر جمعیت روسیه در غرب این کشور (بخش اروپایی) زندگیمیکنند. حدود 80 درصد (115 میلیون تن) از مردم روسیه از نژاد روسی هستند و سایر نژادهای این کشور عبارتاند از: تاتار، اوکراینی، چوواش، چچنی، ارمنی، داغستانی، مغول، آواری، اینگوش، چرکس، بالکار، اوستیایی، آذری، گرجی و …؛ زبان رسمی روسیه، زبان روسی است؛ اما ۲۷ زبان رسمی دیگر نیز در جمهوریها و مناطق خودگردان این کشور وجوددارند. روسیه ۲۱ جمهوری خودگردان دارد که بیشتر در جنوب باختر کشور (قفقاز شمالی) قراردارند. مذهب بیشتر مردم روسیه، مسیحی ارتدوکس است و دیگر مذاهب عبارتاند از: کاتولیکها، پروتستانها، ارامنۀ کریگوریان، بودائیهای لامایی، یهودیان و مسلمانان که بهطور عمده، اهل تسنن هستند؛ مسلمانان، دومین دین بزرگ (15 تا 20 میلیون جمعیت) را در روسیه تشکیلمیدهند.
اسلام در روسیه بیش از 1400 سال قدمت دارد. در منطقۀ «پاولژیه» (سواحل رودخانه ولگا) اسلام بهطور تقریبی، صد سال جلوتر از گرایش روسیه به شاخۀ ارتدوکس مسیحیت بهعنوان مذهب رسمی وجود داشته است؛ درحال حاضر، اسلام از لحاظ تعداد پیروان، دومین مذهب رسمی روسیه بعد از ارتدوکس بهشمارمیآید. درحالحاضر بنا به ارزیابی کارشناسان بین 15 تا 24 میلیون مسلمان در روسیه زندگی میکنند. بنا به گزارش ادارۀ دینی مسلمانان در بخش اروپایی روسیه، در استان مسکو بیش از 3 میلیون مسلمان و در خود شهر مسکو در حدود 1 میلیون و 500 هزار تا 2 میلیون نفر مسلمان سکونت دارند.
مسلمانان روسیه بیشتر، اهل تسنن (شاخههای حنفی و شافعی) هستند. در «پریولژیه»، داخل روسیه و سیبری، اغلب مسلمانان از شاخة حنفی و در قفقاز (بهغیراز آذربایجانیها) شافعیاند. پیروان شاخههای حنبلی بسیار کم و از شاخۀ مالکی بهطور تقریبی وجودندارد. بیشتر شیعههای جعفری را آذربایجانیها (در حدود 2 میلیون نفر) تشکیلمیدهند.
1- موقعیت مسلمانان در امپراتوری روسیه
در دوران تزارها و بهخصوص تحت حکومت پترکبیر، اصلاحات رادیکالی طراحیشد که برای توسعة بیشتر کشور به سمت کشورهای آسیایی و افزایش طول این مسیر به سمت غرب صورتگرفت؛ در این دوره از اصلاحات، کلیسای ارتدکس روسیه بهعنوان نمادی از استقلال روسیه بهشمارمیرفت.
تسلط بر اقوام، یکی از مسائل اصلی تزارها بود و این تسلط بر اقوامی که غیر از زبان در مذهب هم با روسها تفاوتداشتند جدیتر میشد؛ طبق گفتة لنین، روسیة تزاری به زندان اقوام، مبدلشدهبود و به دو گروه اجتماعی با عنوان گروه حاکم و گروه بیگانه تقسیمشدهبود (جلاییپور، 46:1376). تزارها در تسلط قومی بر بیگانهها از حمایت همهجانبة کلیسای ارتدوکس بهرهمند بودند؛ آنها برای تغییر مذهب اقوام، در میان فرقههای کوچک مذهبی غیرمسیحی موفق بودند اما درخصوص مسلمانان آسیای مرکزی و قفقاز و ارمنیها موفق نبودند. مرزهای تقسیمهای کشوری (استانها و مناطق) را از درون خاک گروههای قومی میگذراندند و درحدامکان از ایجاد همبستگی قومی و تشکیل نهادهای قومی در میان آنها جلوگیریمیکردند؛ زبان و فرهنگ آنها را در مقابل فرهنگ و تمدن برتر روسی تحقیرمیکردند؛ به اختلافهای قومی دامنمیزدند (مانند قتلعام مسلمانان در منطقة ارمنستان و یهودیان در جنوب)؛ بدینترتیب قدرت، نظامی تزارها، ناسیونالیزم افراطی روسی (طبق تفسیر طبقات حاکم)، حمایت و توجیه همهجانبة کلیسای ارتدوکس، عوامل مهم کنترل نیروی قومی و مذهبی تا پایان قرن نوزدهم در امپراتوری روسیه بودند (جلاییپور، 46:1376).
2- موقعیت مسلمانان در دوران حاکمیت کمونیسم
انقلاب بلشویکی اکتبر 1917، پایههای دولت و جامعۀ روسیه را درهمشکست؛ در همان زمان 18 میلیون مسلمان روس که در فقر میزیستند، وعدۀ بلشویکها را برای صلح و عدالت اجتماعی مطالبهمیکردند. ابتدا رهبران انقلاب به معضلات قومی و مذهبی توجهنشاندادند و استقلال قومی را بهرسمیت شناختند اما با تثبیت موقعیتشان در اواسط دهۀ 1920 و با این طرح که معضل اساسی جوامع، نظام طبقاتی است و باید برای ازمیان برداشتن آن، متحد شد ایدئولوژی جایگزینی برای ناسیونالیسم دوره تزارها آشکار شد که کم و بیش، راه را بر تفاوتهای قومی و مذهبی بست؛ از سال 1927 مبارزۀ قاطعانه با دین آغازشد؛ در سراسر کشور، مدارس دینی تعطیل شدند؛ اصل تربیت غیردینی کودکان، اساس برنامههای آموزشی مدارس را تشکیل داد؛ در این دوران، بسیاری از مساجد، همانند بسیاری از کلیساها بسته بودند؛ برای نمونه، مسجد ماراکانی در کازان تنها مسجدی بود که فعالیت میکرد.
پس از لنین و در دوران رهبری استالین، مهاجرت روسها به مناطق غیرروسی تداوم یافت. آموزش طرحهای حزبی از طریق مدارس و واحدهای فرهنگی شدت یافت. اقتصاد محلی هرچه بیشتر به اقتصاد مرکز وابسته شد؛ سازمان اداری هرچه بیشتر متمرکز و عمودی (از بالا به پایین) شد. هرچه بیشتر مذهب در بند کشیده شد و نظریه ایجاد یک «جامعه تاریخی یا جامعه شوروی» که در اصل یک سیاست «انهدام قومی و ملی» بود، تقویت شد، 100 هزار چچن، آلمانی، تاتاری… از جمهوری روسیه به آسیای مرکزی و سیبری به عنوان خیانت ضد «جامعۀ شوروی» تبعید شدند؛ در این دوره یک حکومت مبتنی بر «سلسله مراتب ملی» تشکیل شده که در رأس آنها روسها به عنوان قوم برتر قرار داشتند و سپس جمهوریهای اوکراین، بیلوروس، سه جمهوری بالتیک و قزاقستان، جمهوریهای قفقاز و آسیای مرکزی قرار گرفتند (جلاییپور، 49:1376 )؛ چنانکه میبینیم ریشۀ اختلافها و بدبینیهای قومی و مذهبی امروزی در روسیه بیش از صدها سال قدمت دارد؛ این واقعیت، ماهیت اسلامستیزی در روسیه را نسبت به کشورهای غربی متمایز میسازد و آن را با مسائل قومی گرهزدهاست.
۳- موقعیت مسلمانان در شرایط کنونی
اولین جلوههای اسلام در سال 1990 پس از فروپاشی شوروی، پدیدار شد. تعداد زائران از روسیه به مکه پس از فروپاشی شوروی افزایشیافت. بنابر آمار، در سال 2000، بیش از 18 هزار مسلمان زائر روسی از سراسر کشور برای حج به عربستان، عازم شدند. مدرسۀ فرهنگ اسلامی در روسیه، در سال 1991 در مسکو باز شد. امروزه کپیهای قرآن در روسیه در دسترس هستند و مساجد در مکانهای که مسلمانان در آنجا سکونتدارند، ساختهمیشوند. طی ده سال گذشته احیای اسلام در روسیه با احداث مساجدی (در سال 2001 تعداد آنها بیش از 4 هزار مسجد بودهاست) بهصورت فعالی جریانداشتهاست. در شهر مسکو، شش مسجد فعال هستند که طی سالهای آینده قراراست یازده مسجد دیگر نیز احداثشوند. فروشگاههای ویژه، رستورانها، مراکز مشاوره بانوان، بیمارستانها، آرایشگاهها، آژانسهایی ویژه جذب کارکنان و بنگاههای امور برگزاری آیین و مراسم جشن و سوگواری، دفاتر وکلا، بنیادهای خیریه و آموزشی، نشریات و چاپخانه و سازمانهای حقوقی ویژه مسلمانان در حال تأسیساند.
تعداد مساجد در این کشور، بهطور مکرر درحال افزایش است. فعالان دینی امکان انجام وعظ و تبلیغ را بهصورت آزادانه دراختیاردارند. سازمانهای دینی و والدین، آزادانه میتوانند به تربیت نسل در حال رشد بپردازند و فرزندان خود را براساس اصول اسلامی تربیتکنند. بهتر است فراموشنکنیم که طی شصت سال حضور دولت شوروی در سرزمین روسیه، هیچ مؤسسه و محلی برای تحصیلات دینی مسلمانان وجودنداشت. امروز چندین و چند مؤسسه برای این امر اختصاصدادهشدهاند که خادمان اسلام در آن آماده میشوند؛ این مسئله نیز خالی از اهمیت نیست که مسلمانان روسیه بهواقع، خود را بخشی از دنیای مسلمانان احساسمیکنند (شریفی، ۱۳۸۹).
۴- بحران رشد جمعیت مسلمانان در روسیه
هماکنون شمار مسلمانان روسیه بیش از 20 میلیون نفر بیان شده است که 13/8 درصد از جمعیت 145 میلیون نفری فدراسیون روسیه را شامل میشوند. (Hunter, 2003: 43) جمعیت مسلمان مسکو حدود دو میلیون و پانصد هزار نفر است که این شهر را در میان همۀ شهرهای اروپایی به بزرگترین شهر مسلمان تبدیل کردهاست. با وجود شمار بالای جمعیت مسلمانان روسیه، آنها در تشکیل هویت رسمی نقشی ندارند. این در حالی است که جمعیت روسیه به 130 تا 135 میلیون در 2015 کاهش خواهد یافت (دیاب، 1385: ۶۵) و با رشد جمعیت کنونی تا آن زمان، ممکن است جمعیت مسلمانان روسیه به 15 تا 17 درصد کل جمعیت روسیه (بدون احتساب مهاجران مسلمان) برسد (Malashenko, 2006: 6) یا حتی شمار مسلمانان از مسیحیان ارتدوکس هم بیشتر شود (ابراهیمی ترکمان، 1388: 3) زیرا براساس آمارهای رسمی دولت روسیه، جمعیت اسلاوهای روسیه هر ساله حدود 1 میلیون نفر کاهش مییابد ولی جمعیت خانوادههای مسلمان به دلیل علاقه آنان به داشتن فرزندان بیشتر، همواره در حال افزایش بوده است (براری، 1388: 33). براساس پیشبینی جامعهشناسان روس در سال 2020 از هر پنج شهروند روس یک نفر، مسلمان خواهدبود (وضعیت مسلمانان در روسیه، 1384: 23)؛ این افزایش جمعیت در شهرهای مرکزی بزرگ روسیه، بسیار ملموس خواهدبود؛ برای نمونه، جمعیت مسلمان مسکو در 1989، 250 هزار نفر بود که در دهۀ 1990 به یک میلیون نفر رسید. این در حالی بود که سیاستهای تبعیض ضد مسلمانان به شدت اجرامیشد؛ سادهترین نمونۀ آن، اخراج هزاران مسلمان مهاجر از مسکو بود (Maryniak, 1999: 13).
اما در شرایطی که بومیها و اقوام روسی به دلیل کاهش زاد و ولد برای ادامۀ بقای خود با چالش جدی روبرو هستند، هر سال، موجی از مهاجران از مناطق بهطور عمده مسلمان آسیای مرکزی به روسیه هجوم میآورند؛ ازسوی دیگر، دولت روسیه این جمعیت را خطری بزرگ برای خود میداند چون دو جنگ در شمال قفقاز با حضور تندروهای اسلامی صورت گرفته است. در دورۀ پس از شوروی، اقلیتهای قومی، نژادی و مذهبی که بیشتر در قالب مهاجر (قدیمی و جدید) در روسیه حضور داشتهاند و دارند، بخشی از تصویر مبهم این دشمنِ جدید مشکلزا را شکلداده، بهانهای برای احالۀ مشکلات شدهاند (Charny, 2005: 18). طبق یک نظرسنجی در سال 1384 حدود 40 درصد مردم روسیه معتقد نیستند که مهاجران بتوانند به توسعۀ روسیه کمک کنند، 60 درصد معتقدند مهاجرت شرایط جرم و جنایت را بدترکرده، 70 درصد با محدودکردن جریان مهاجرت به روسیه موافقاند. آمار قربانیان خشونتهای نژادپرستانه در روسیه نیز از آن، حاکی است که طی سالهای اخیر، بیشتر آنها مهاجران کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز بودهاند که نتوانستهاند با شرایط محیط جدید وفقیافته، محیط نیز به جذب آنها تمایلی نداشته است؛ نتیجۀ این وضعیت، شکلگیری فضایی از نارضایتی و اغلب، دشمنی از سوی اسلاوها به این مهمانان ناخوانده بوده است.
سیاستهای افزایش جمعیت روسیه تا دو دهۀ آتی، تأمینکنندۀ نیروی کار روسیه نخواهند بود. نیروی کار مهاجر از کشورهای جنوبی و مسلماننشین به روسیه، وارد خواهند شد؛ باوجوداین، همانطورکه رشد بیگانهستیزی و نژادپرستی در روسیه در حال رخدادن است، اغلب روسها با مهاجرت غیراسلاوها مخالفاند. با افزایش جمعیت مسلمانان، شاهد ارتقای حضور نخبههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مسلمانان در عرصۀ تصمیمسازی روسیه خواهیم بود. با افزایش جمعیت مسلمانان بعد از سی سال شاهد ظهور سیاستمدارانی جدید هستیم که نمایندۀ منافع گروههای مختلف براساس وابستگیهای قومی مذهبی هستند. مسلمانان میتوانند تا سال 2016 بیشترین جمعیت ارتش روسیه و تا سال 2020، حدود یکپنجم جمعیت این کشور را تشکیل دهند؛ این امر، تأثیرهای فرهنگی و سیاسی شدیدی بر آیندۀ روسیه خواهد داشت، زیرا نژادهای غالب روسی از این که هویت ملی روسیه به لحاظ نژادی به چالش کشیده شده، ناراحت هستند. تغییر ساخت نژادی جامعه و رشد اسلام افراطی، تنشهای نژادی را میان شهروندان روسی تشدید کرده است. تغییرهای جمعیتی بر توانایی یک کشور در کسب قدرت تأثیردارد. نیروی نظامی روسی در سربازگیری و عضوگیری ناکام ماندهاست؛ همچنین مشخص نیست این اکثریت مسلمان که باعث ایجاد یک ارتش غیرروسی میشوند، پرچم این کشور را با علاقه حمل کنند. امکان بهوجودآمدن جنبشهای شبهمذهبی وجودد ارد که این جنبشها داعیۀ جداییطلبی نخواهندداشت. به احتمال، اسلام افراطگرایانه با عناوینی مانند وهابیت و بنیادگرایی به حیات خود ادامه خواهدداد. پس از پانزده سال، تروریسم با شعارهای مذهبی، بلای جان روسیه خواهدبود و بهرغم این شرایط حکومت مرکزی ناچار خواهد شد با اسلامگرایان میانهرو مذاکره کند و شاهد برخوردهای قومی ـ مذهبی خواهیم بود و اسلامهراسی رشد خواهد یافت و در زندگی عادی و سیاسی شهروندان روسیه تثبیت خواهد شد (Malashenko, 2006: 12).
روسیه، بخشی جداییناپذیر از جهان اسلام است و برای توسعة روابط با کشورهای اسلامی تلاش میکند. پیروان مذهب اسلام در روسیه مانند مسلمانان ساکن کشورهای اروپایی، مهاجر نیستند و مسلمانان، اتباع روسیه هستند که دهها نسل آنها در این کشور زندگی میکنند. فرهنگ اسلام، بخش جداییناپذیر فدراسیون روسیه است. نظام بیدینی از حکومت روسیه کنارگذاشته شده و دولت این کشور از فعالیتهای مذهبی حمایت میکند.
ولادیمیر پوتین در ماه اکتبر سال 2003 بهعنوان مهمان در نشست سازمان کنفرانس اسلامی در مالزی حاضر شد و در سال 2005، روسیه پس از انتظاری طولانی بهعنوان ناظر به سازمان کنفرانس اسلامی، وارد شد. همایش سراسری مسلمانان روسیه برای نخستین بار از سال ۱۹۱۷ تاکنون در محل هتل ریتس کارلتون مسکو برگزارشده است.
در مواردی، این نگرانی که دولت روسیه قصد دارد تا تشکیلات رهبری مسلمانان را تحت کنترل داشته باشد، در سخنان مفتیهای روسیه دیده شده است. مواردی دیده میشود که نشانگر رشد پدیدۀ اسلامهراسی سیستماتیک در روسیه هستند. در برخی موارد، مفتیهای روسیه دولت را به تلاش برای تسلط بر مسلمانان با ایجاد مرکز فتوای تحت نظر خود متهم میکنند و از اینکه رسانههای روسیه سعی دارند مسلمانان را در اقدامهای تروریستی اخیر انجام گرفته در روسیه متهم کنند، نگران بوده، خواستار توقف این موضوع هستند.
مسکو با هدف پایش مسلمانان ترجیح میدهد نهادهای مسلمانان رودرروی یکدیگر قرارگیرند؛ این سیاست با پشتیبانی گاهبهگاه از یکی از این نهادها دنبال میشود. ازآنجاکه اداره چند سازمان یکپارچه آسانتر از اداره سازمانهای متعدد و بدون رهبر مشترک است، مسکو ترجیح میدهد سازمانهای اداری- دینی مسلمانان زیر نظارت دو یا چند رهبر روحانی مشخص باشند؛ مسکو ترجیح میدهد این رهبران روحانی از طیف متجدد و نزدیک به دولت و کلیسا باشند ولی به دلیل نیرومندی طیفهای دیگر ناگزیر است به آنها نیز توجه کند (حسینی، 1389: 10).
روحانیان مسکو را در سه دسته محافظهکار، تندرو و پیشرو میتوان قرارداد؛ گروه محافظهکار را روحانیان متعلق به زمان شوروی تشکیل میدهند که از اسلام سنتی طرفداری میکنند و بهدنبال نقشی جدی برای اسلام و مسلمانان در حوزه سیاست و جامعه نیستند؛ اسلام تندرو بیش از تکیه بر طبقهای از روحانیان به گونهای از اندیشه دینی و اسلامی وابستگی دارد که در قالب حرکات و جنبشهای گوناگون، بیشتر در قفقاز و گاه مناطق مرکزی روسیه بروز کرده است؛ اسلام پیشرو نیز، خطمشی گروهی از روحانیان جوان باقیمانده از دوره شوروی و همچنین نسل تازه روحانیان روسیه است که افزونبر گسترش آموزشهای اسلامی درصدد آشنایی اعضای خود به دانش و آگاهیهای روز و افزایش نقش مسلمانان روسیه در حوزههای سیاسی و اجتماعی هستند؛ این گروه تعاملی جدیتر با دولت و کلیسای ارتدوکس دارند و خواستار نقش جدی اسلام در عرصههای سیاسی- اجتماعی روسیه هستند؛ چنانکه بهنظر میرسد زمان نیز به سود آنان سپری خواهد شد (سنایی، 1385: 18).
ت- اسلامهراسی در روسیه
باوجوداین آیا اسلامهراسی به معنایی که در بخش نظری این مقاله آمد، در روسیه وجوددارد؟ این اعتقاد هست که اسلامهراسی در روسیه به آن شکلی که در اروپا وجوددارد، در روسیه دیده نمیشود، چراکه مسلمانان از مسجد رانده نمیشوند و در انجام مراسم مذهبی مانعی برای آنها وجودندارد و از آنها خواسته نمیشود که عقاید مذهبی را کنار بگذارند. مهمترین اتفاق را میتوان در اقدامهای دولت بهمنظور مقابله با گروههای تندرو با عنوان «وهابیت» بررسی کرد. بهطورکلی اسلامهراسی در روسیه در نگرشی تبعیضآمیز به مهاجرانی توجهدارد که از مناطق مسلماننشین آمدهاند و نوعی ترس و نفرت نسبتبه اسلام بهعنوان یک جهانبینی و سبک زندگی در این کشور دیده میشود.
در مفهوم عمومی، اسلامهراسی در روسیه نوعی از بیگانههراسی بهشمارمیآید. اسلامهراسی در روسیه با مشابه غربی آن تفاوتدارد. حکومت شوروی توجه خود را از سنتهای مذهبی به هویت ملی منتقلکرد؛ این روش را فدراسیون روسیه نیز به ارث برده است و حکومت آن، توجه اصلی را به سیاستهای ملی معطوف کرده است. اما با توجه به روند جهانی افزایش نقش دینهای سیاسی، بهویژه اسلام، توجه دولتی به مسئله مذهب رو به رشد است. روسیه قدرتی استعمارگر محسوب نمیشود، به همین دلیل در برابر ملتهای مسلمان گناهکار بهشمار نمیرود. روسیه همیشه نقطه تقاطع شرق و غرب بوده و به همین دلیل، اسلامهراسی، ویژگی وراثتی آن نیست. اسلامهراسی در روسیه بیشتر در میان افرادی دیده میشود که از وضعیت پایین اقتصادی و فرهنگی رنج میبرند (Бокова, 2010: 14). ترس فزایندۀ غیرمسلمانان از اسلام، بدبینی فزایندۀ مسلمانان روسیه به مسئولان جنگ چچن، بمبگذاریهای تروریستی در روسیه و معادل قراردادن تروریسم با اسلام به رشد اسلامهراسی در روسیه کمک خواهندکرد (Prazauskas, 2008: 16).
۱- ریشههای اسلام هراسی در روسیه
1-1- غیریتسازی با جهان اسلام
«آیا بقای روسیه در غیریتسازی در مقابل فرهنگ اسلامی است؟ به بیان دیگر، آیا غیریتسازی با تمدن اسلامی و با ساخت دشمن فرضی به یکپارچگی کشور روسیه کمک خواهد کرد؟»؛ این نظریه درون خود دارای پیشفرضی بدین مضمون است که فرهنگ و جامعۀ روسیه، دارای کلیتی یکپارچه و واحد است که برای حفظ این وضعیت به دشمنی فرضی نیاز است؛ اما واقعیت تاریخی در روسیه نشان میدهد که بزرگترین چالش امپراتوری روسیه و همچنین روسیه کنونی، حکومت بر سرزمینی بوده است که دارای تنوع قومی و مذهبی است؛ بنابراین تعمیم نظریة غیریتسازی جهان غرب با جهان اسلام دربارۀ روسیه بهسادگی ممکن نیست چراکه گسترش امپراتوری روسیه در قرنهای گذشته بهرغم تلاش رهبران سیاسی برای غلبه فرهنگ و زبان روسی و مذهب ارتدکس تحت لوای ناسیونالیسم و کمونیسم بینتیجه مانده است؛ البته تفکری در روسیه وجود دارد که معتقد است برای آینده این کشور باید شرایط جدید را پذیرفت و روسیۀ نوین را برپایة ملت و فرهنگ روس و جدای از اقوام دیگر پایهگذاری کرد (زیمون،152:1377). آنچه مسلم است برای سیاستمداران و ملت روسیه بسیار دشوار است که عطای عظمت گذشته را به لقایش ببخشند و با کوبیدن بر طبل جداسری و بیگانهپنداری، اقلیت 20 میلیونی مسلمانان را نادیدهبگیرند؛ اما نباید این نکته را نادیدهگرفت که بههرحال، بخشی از فعالان و نخبگان با همکاری رسانهها بر طرح مفهوم «دیگری» تأکیدمیکنند که البته این دیگری، فرهنگ غرب را نیز دربرمیگیرد.
ازطرفدیگر به لحاظ تاریخی، روسیه رابطهای بهکلی متفاوت با جهان اسلام در مقایسه با غرب داشتهاست؛ این رابطه متفاوت به دلیل مکان جغرافیایی روسیه است که میان اروپا- آسیا توسعهیافتهاست. در قرن هشتم میلادی، مورخان روسی راه داشتن به سمت شرق اسلامی را بازگوکردهاند. در همین دوران است که میان دودمانهای روسیه با ساکنان سایر دشتهای وسیع بهخصوص با سایر عشایر ترکنشین که بسیاری از آنها به دین اسلام گرویدهبودند تعاملی خودجوش بهوجودآمدهبود؛ بهبیاندیگر، برخلاف کشورهای غربی که مسلمانان از کشورهای دیگر به آنجا مهاجرتکردهاند، مسلمانان فدراسیون روسیه قرنها در تعامل و ارتباط با فرهنگ روس قرارداشتهاند و بهرغم سرکوب و خفقان در دورانهای مختلف، خود را صاحب حق سرزمینی، تشکیل ملت و فرهنگ مستقل میدانند؛ برای نمونه، برخی معتقدند اسلام بهطور تقریبی پیشتر از مسیحیت و پیش از اینکه شاخه ارتدوکس بهعنوان مذهب رسمی در منطقه «پاولژیه» (سواحل رودخانه ولگا) پذیرفتهشود، به سرزمین روسیه، وارد شد (عسگریان، 205:1386)؛ این ارتباط همانطورکه طی قرنها تجربهشد برای طرفداران فرهنگ روسی، این امکان را فراهمنمیآورد که بهراحتی، هژمونی خود را بر سایر اقوام و گروههای مذهبی تحمیلکنند.
1-2- گسست تمدنی میان تمدن اسلاو و تمدن اسلامی
در مرز شمالی جهان اسلام، بهطور روزافزون، میان مسلمانان و ارتدکسها درگیری رخدادهاست؛ در این زمینه میتوان از کشتار در بوسنی و سارایوو، خشونت میان صربها و آلبانیاییها، روابط متشنج بلغارها و اقلیت ترک در بلغارستان، خشونت در روابط مردم اوستی و اینگوش، کشتار پیوستۀ آذریها و ارمنیها از یکدیگر، تنش در روابط روسها و مسلمانان آسیای مرکزی و اعزام نیروهای روسیه به قفقاز و آسیای مرکزی برای حمایت از منافع روسیه، نامبرد. مذهب به احیای هویت قومی کمکمیکند و نگرانی روسها را درخصوص امنیت مرزهای جنوبی دامنمیزند (هانتینگتون، 8:1372). آرچی روزولت میگوید: «بخش اعظم تاریخ روسیه به نزاع اسلاوها و ترکها در مرزهایشان مربوط است که به دوران تشکیل دولت روسیه یعنی به پیش از هزار سال پیش بازمیگردد. در مسئلة درگیری هزار سالة اسلاوها و همسایگان شرقیشان، نهتنها شناخت تاریخ روسیه بلکه شناخت شخصیتهای روس جنبة کلیدی دارد. برای درک واقعیتهای امروز روسیه، شخص باید گروه بزرگ ترکنژادی را که قرنها روسیه را در اشغالداشتند، بشناسد (هانتینگتون،8:1372).
نظریة هانتینگتون و شواهد ارائهشده در نظریۀ رویارویی تمدنها تا حدی از اختلافها و منازعات عمیق میان تمدنهای اسلاو و تمدنهای اسلامی نشاندارد؛ این منازعات، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شدتگرفت اما بهنظرمیرسد همان انتقادهایی که به نظریة غیریتسازی فرهنگی وارد است در این نظریه نیز وجوددارد. در این نظریه نیز تمدنها بهعنوان کلیتی متحد و یکپارچه درنظرگرفتهمیشوند درحالیکه ما هنوز در دورانی بهسرمیبریم که از نقش مؤثر دولتهای ملی در کنترل افکار و ارزشها کاسته نشده و درطرفدیگر، کشورهای اسلامی که در مسیر گسل تمدنی قراردارند، کلیتی واحد را نمیسازند و اختلافهای بسیاری میان آنان وجوددارد. به زعم فواد عجمی، جهان اسلام از تفرقهها رهائی نیافته و خطوط درگیریها حتی در منطقة قفقاز نیز برمبنای خطوط گسل میان تمدنها تعییننمیشود، بلکه منافع کشورها تعیینکنندة خطوط درگیریهاست. درست است که به جهانی نوین وارد شدهایم، امّا تمدنها بر این جهان، حاکم نیستند، هرچند وجوددارند و وفاداریهای تمدنی، هنوز ازمیاننرفتهاست. بدیهی است که دولتها تحت کنترل تمدنها نیستند، بلکه تمدنها را کنترلمیکنند؛ روابط خویشاوندی نیز وقتی برای دولتها اهمیتمییابد که منافعشان چنین ایجابکند؛ زیرا، در جهان امروز، هرکس ناگزیر است به فکر خود باشد (امیری، مجتبی، 38:1372)؛ برای نمونه، روابط کشورهای عربی خلیج فارس با غرب نشانمیدهد که در این روابط، تمدنها نقش زیادی ایفانمیکنند بلکه منافع ملی، مؤثرتر هستند؛ این موضوع دربارة روسیه نیز صادق است چنانچه بسیاری از سیاستمداران روسی همچنان بر بازگشت به دوران طلایی روسیه اصراردارند و برای دستیابی به این هدف دامنزدن بر تفاوتهای قومی و مذهبی را نادرست میدانند و نزدیکی بیش از اندازه به غرب را نیز تقبیحمیکنند چراکه مدعی نقش مستقل در روابط جهانی هستند؛ به همین دلیل است که ولادیمیر پوتین، همزمان با شعارهای ملیگرایانه بر بهبود روابط با مسلمانان نیز تأکیدمیکند.
1-3- رادیکالیسم اسلامی و اسلام هراسی در روسیه
دولت روسیه حتی پیش از 11 سپتامبر و گسترش موج اسلامهراسی در غرب، نسبتبه نقش گروههای رادیکال اسلامی، مانند القاعده و نیز جمعیتهای اسلامی در جمهوریهای تازهاستقلالیافته بدبین بودهاست. پژوهش انتظاری که خود به دلایل کاری، تجربۀ سفرهای متوالی به منطقه را داشته، نشانمیدهد که روسها بعد از فروپاشی شوروی بر چندین مسئله بهعنوان تهدید امنیتی پایفشردهاند که یکی از مهمترین آنها خطر اسلام رادیکال است. مسئولان روسی، بارها بر خطر گروههای اسلامی تندرو تأکیدکردهاند و گاه حتی درخصوص آن به اغراق رویآوردهاند؛ برای نمونه، ژنرال «لید» از فرماندهان نظامی برجستۀ روسیه در سالهای 1975-1976 م. و حتی پس از آن، چنان تصویر موحشی از القاعده و اسلامگراها ارائهمیکرد که گویی آنان قراراست پس از تصرف کشورهایی مانند تاجیکستان، ازبکستان و قزاقستان به یک خطر امنیتی فوری و مهم برای روسیه تبدیلشوند (انتظاری، ۱۳۷۸: 171)؛ این در حالی است که همان زمان، نویسندگانی برجسته، مانند الکساندر سولژنستین این جنجال و هیاهو بر سر بنیادگرایی اسلامی در روسیه را غیرواقعی و بیهوده مطرحکردهبودند (انتظاری، ۱۳۷۸: 172)؛ این ترس درباره طالبان نیز پیش از 11 سپتامبر 2001م. وجودداشت چراکه این تحلیل بود که طالبان، درصدد نفوذ به کشورهای آسیای مرکزی و ایجاد آشوب و درگیری و شاید قدرتگرفتن گروههای متمایل به بنیادگرایی در این کشورهاست.( انتظاری، ۱۳۷۸: 190)؛ درعینحال، ایدئولوژی بنیادگرایی میتواند برای روسیه در چچن، داغستان و … دردسرساز شود چنانکه تاکنون این اتفاقافتادهاست؛ اما نکتۀ اساسی، این است که جریانهای اسلامی متفاوتی در قفقاز وجوددارند که نمیتوانیم همۀ آنها را بنیادگرا بنامیم و آنچه وجوددارد اغراق در خطر بنیادگرایی یا مواجهه با هر خواست مردم مسلمان تحت برچسب بنیادگرایی برای نادیدهگرفتن آن است (انتظاری، ۱۳۷۸: ۲۲۵).
مقامهای روسی پس از فروپاشی شوروی، اسلام بنیادگرا را خطری بالفعل برای خود قلمدادکرده، نسبتبه آن هشداردادند و حتی پیمانهای امنیتی با جمهوریهای تازهاستقلالیافته ضد بنیادگرایی اسلامی و وهابیت منعقدکردند. آنچه مسلم است بهرغم اغراق در نقش مسلمانان رادیکال در ایجاد اسلامهراسی در روسیه، کشتن غیرنظامیان در مترو مسکو و گروگانگیری بیش از 1100 نفر در مدرسهای در شهر بسلان که به قتل عام 380 نفر منجرشد و مواردی از این دست، زمینههای اسلامهراسی را در میان جامعه روسیه تقویتکردهاند.
1-4- عوامل گسترش اسلامهراسی در روسیه
چنانچه بحثشد، ریشههای اسلامهراسی در روسیه بهسادگی با نظرات رایج در غرب متناظر نیست و اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی جغرافیایی روسیه، شرایطی متفاوت را ایجادکردهاند؛ بنابراین در اینجا لازم است علاوهبر موارد یادشده به عوامل دیگر اسلامهراسی در روسیه اشارهکرد؛ عواملی مانند عملکرد دولت در مواجهه با مسلمانان، نقش رسانهها و رشد ملیگرایی افراطی.
برخورد تبعیضآمیز مأموران پلیس روسیه با مهاجران مسلمان در قالب حساسیت، انزجار و گاه توهین به انجام فرایض دینی، بهویژه نماز جماعت، رفتارهای نژادپرستانه ضد دختران و زنان محجبه، وجود گروههایی با عنوان کلهپوستی با احساسات افراطی ناسیونالیستی و ملیتگرایی که اعمالی خشونتآمیز را از خود بروزمیدهند که بیشتر ضد مهاجران است که اغلب، مسلمان هستند؛ «ضرب و شتم و تحقیر مسلمانان در اماکن عمومی، اخراج خانم عزیزه سنگین آوا، مبلغ دین اسلام از شهر سیکتیوکار پس از حادثه انفجار در مترو مسکو، اخراج یک دانشآموز کلاس پنجمی از مدرسه در جمهوری اینگوش به دلیل ایستادگی بر حجاب خود، تظاهرات ضد ساخت مسجد در شهر مسکو»، مواردی هستند که در این چندسال اخیر در روسیه مشاهدهشدهاند و هرچند نمیتوان شدت رفتارهای ناشی از اسلامهراسی را همردیف با اروپا توصیفکرد، نگرانیها از رشد اسلامهراسی در روسیه به مسئلة اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی تبدیلشدهاست.
بهرغم بهبود وضعیت مسلمانان در سالهای اخیر، دولت همچنان حقوق مسلمانان را نقضمیکند و میکوشد با ایجاد نهادهای موازی، روحانیون مسلمان را تحت کنترل داشتهباشد؛ همچنین برخی از سیاستمداران با توجه به نیاز مخاطبان با طرح شعارهای ملیگرایانه و نفی اقوام و مذاهب دیگر ازجمله اسلام بر گسترش این طرح در میان گروههای افراطی دامنمیزنند.
عامل مهم دیگر در گسترش اسلامهراسی، رسانهها هستند. برخی از رسانههای روسیه با ارائۀ تصویری مخدوش از مسلمانان، همانند همتایانشان در غرب، بسیاری از ناکامیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به مسلمانان نسبتمیدهند؛ این رسانهها با دادن تصویری یکپارچه، هویتی واحد برای مسلمانان ترسیممیکنند که مخالف توسعه، مدرنیته و دموکراسی است. هرچند نقش رادیکالیسم اسلامی در این میان نبایدنادیدهگرفتهشود. علاوهبر رسانههای روسی، به دلیل فراگیرشدن ارتباط جهانی، بسیاری از روسها در معرض تبلیغات رایج در رسانههای غربی قرارمیگیرند که بهویژه بعد از 11 سپتامبر افزایشی چشمگیر یافتهاست. الیزابت پول در دایرهالمعارف مطالعات نژاد و قومیت از رسانههای غربی به دلیل نقشی که در بروز اسلامهراسی داشتند انتقادمیکند. از نظر او آنچه در رسانهها دربارۀ اسلام مطرح است به شکلگرفتن ذهنیت منفی از مسلمانان بهعنوان تهدیدی جدی برای امنیت و ارزشهای غربی منجرمیشود.
ازجمله عوامل رشد اسلامهراسی، گسترش ملیگرایی افراطی است؛ این عامل با نگرانی درخصوص روند دموگرافیک روسیه و ترکیب جمعیتی آن گرهخوردهاست. با توجه به پیشبینیهای گوناگون، جمعیت روسیه از رقم 143 میلیون به دلیل رشد منفی میان اقوام روسی به 100 یا حتی 80 میلیون خواهدرسید. بهطور تقریبی، هر روز، گزارشی از یکی از شهرهای روسیه درخصوص جنایتی با انگیزههای نژادپرستانه در رسانههای این کشور منتشرمیشود؛ این اقدامها به گسترش بیسابقۀ اندیشۀ «راسیسم» معطوفاند که هدف آن، ایجاد جامعهای بهطور کامل، روس (اسلاو) و پاککردن روسیه از ملیتهای غیراسلاو و خارجیان است (McLennan, 2005: 15)؛ رهبران گروههای نژادپرست به پیروان خود میآموزند که هرچه بدی است از خارجیها ناشی میشود و باید با آنها با قدرت مقابلهکرد؛ تشدید فعالیت این گروهها طی سالهای اخیر به حدی بوده که سازمانها و نهادهای حقوق بشر بینالمللی بارها به مقامهای روسیه درخصوص اهمال و عدم توجه جدی به گسترش این پدیده هشداردادهاند (2006: 24“Праграмма гаражданских дествиней против фащизма”) . هرچند خاستگاه اصلی «کلهپوستی»ها بریتانیا و گستردهترین محل فعالیت آنها، آلمان بوده و هرچند، روسیه بیش از هر کشور دیگری در مقابل نازیها جنگیده، از آنها نفرتداشته، در شکست آنها سهمداشتهاند، مرور تحولهای سالهای اخیر در روسیه از آن حکایتدارد که ایدئولوژی نئونازیسم، بیش از هر کشور دیگری در جامعه روسیه پس از شوروی شیوعیافتهاست (урсул 2008: 39).
همۀ «کلهپوستی»ها در شعار «روسیه برای روسها» مشترکاند و مسئلهای که بیش از هر چیز، آنها را با یکدیگر متحدمیکند، نفرت از خارجیها بهویژه مهاجران آسیای مرکزی و قفقاز، آسیاییها و آفریقاییهایِ (بهطورکلی سیاهانِ) حاضر در روسیه است که بهصورت ضرب و شتم شدید و قتل آنها نمود بیرونی مییابد. ملیّتهای غیراسلاوِ روسیه ازجمله اتباع قفقاز شمالی (بهویژه چچنیها و داغستانیها) و همچنین یهودیان ازجمله شهروندان این کشور هستند که در کنار خارجیها، زیر شعار مقابله با «دشمنان ملتِ» هدف حملۀ گروههای «کلهپوستی» قرارمیگیرند؛ البته در بسیاری موارد، ملیت برای «کلهپوستی»ها مطرح نیست و غیراسلاو و غیرسفیدبودن، مهمترین دلیل نفرت و انگیزه اقدامهای خشونتآمیز آنهاست (Nadezhdina, 2007: 27).
نتیجهگیری
اسلامهراسی پدیدهای رو به رشد در روسیه محسوبمیشود که بیش از آنکه آن را محصول نفوذ اندیشۀ غربی بدانیم، باید ریشههای آن را در خود جامعۀ روسیه جستجوکرد. بهنظرمیرسد کشور روسیه با خلق مفهوم «دیگری» بیش از آنکه بخواهد یکپارچگی خود را حفظکند درصدد است با طرح این مفهوم، این یکپارچگی را بناکند؛ بنابراین بیشتر از مفهوم ملیت و بازگشت به دوران طلایی سخنمیگوید؛ این دیگری همان اندازه که شامل گروهای قومی و مذهبی درون حوزه نفوذ روسیه میشود فرهنگ غربی را نیز دربرمیگیرد.
ازطرفدیگر، موقعیت روسیه در منطقه باعث شدهاست که دولت در جستجوی منافع ملی و حفظ فاصله با جهان غرب (در جهت بازگشت به دوران طلایی) تنشها و اختلافهای ناشی از گسست تمدنی (ارزشهای متضاد) با مسلمانان را کاهشدهد یا درصدد کمرنگ جلوهدادن آن باشد.
در میان عواملی که برای اسلامهراسی در روسیه بیانکردیم، بهنظرمیرسد عامل نسبتدادن حملات تروریستی و انتحاری به مسلمانان افراطی در بروز ذهنیت ترس از اسلام در میان اقشار غیرمسلمان روسیه نقشی مؤثرتر دارد، چراکه ترسی است که بهصورت عینی میتواناحساسکرد و چندان به آیندهنگری نیازندارد.
عوامل دیگر، مانند عملکرد دولت، رسانهها و رشد اندیشههای ملیگرایی افراطی و ترس از رشد جمعیت مسلمانان در گسترش اسلامهراسی، اهمیتدارند؛ البته بهنظرمیرسد درک این عامل در میان توده مردم، اهمیتی کمتر داشتهباشد.
آنچه حائز اهمیت است اینکه دولت روسیه بدون یاری اقوام و مذاهب فدراسیون روسیه قادر نخواهدبود به نقش تأثیرگذارش در گذشته دستیابد و با ساختارهای گذشته (زور و ارعاب) نیز امکان یکپارچهسازی یک ملت، ممکن نیست؛ بنابراین باید بهجای تقویت شکافهای ملی و مذهبی تلاشکند گروههای مختلف را متحدکرده، از تکرار حوادث جلوگیریکند؛ ازسویدیگر، گروههای مسلمان باید در شیوه تبلیغ و گسترش اسلام، نهایت هوشیاری را بهخرجداده، با استفاده از امکانات رسانهای، تصویر مخدوششده اسلام توسط گروههای افراطی را تصحیحکنند.
مراجع
فهرست منابع
1- منابع فارسی
– افخمی، حیسنعلی و م نیک ملکی (۱۳۸۸). «اسلامهراسی در اروپا: بررسی موردی فیلم «فتنه». فصلنامه رسانه، پاییز، شماره 79.
– امیری، مجتبی (۱۳۷۲). «نظریه رویاروئی تمدنها از دیدگاه منتقدان». مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی، مهر و آبان، شماره 73 و 74.
– انتظاری، حسینعلی (۱۳۷۸- ۱۳۷۹). نقش بنیادگرایی (وهابیت) در آسیای مرکزی و قفقاز [پایاننامه کارشناسی ارشد]، تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز.
– بازرگان، عباس؛ زهره سرمد و الهه حجازی (۱۳۸۳). روشهای تحقیق در علوم رفتاری، تهران، انشارات آگاه.
– سعید، ادوارد (1379). اسلام رسانهها، ترجمه اکبر افسری، توس.
– فدراسیون بینالمللی حقوق بشر هلسینکی (IHF)؛ [محقق آن. سوفینیمان]، تبعیض و ناشکیبایی علیه مسلمانان در اتحادیه اروپا بعد از 11 سپتامبر؛ گزارش فدراسیون بینالمللی حقوق بشر هلسینکی؛ مترجم علی مرشدیزاد، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1388.
– جلایی پور، محمدرضا (1376). «نیروی ناسیونالیسم: کنترل و رهایی آن در شوروی سابق». مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، زمستان، شماره 20.
– دیاب، احمد (۱۳۸۵). «بحران جمعیت در روسیه». فصلنامه ایراس، شماره 7، خرداد.
– زیدالشمری، ثقیل ابن سایر (1388). اسلام و تروریسم، مجموعه مقالات همایش جهانی اسلام قربانی تروریسم، تهران: انتشارات پرتو واقعه.
– زیمون، گرهارد (۱۳۷۷). «ملیت روسی و کثرت قومی». ترجمه لادن مختاری، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره24.
– سعید، ادوارد (1378). پوشش خبری اسلام در غرب، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگِ اسلامی، چ1.
– سنایی، مهدی (1385). «اسلام در روسیه: دوره اول شکلگیری». فصلنامه مطالعات روسیه، آسیای مرکزی و قفقاز (ایراس)، سال اول، شماره 2.
– شیمل، آنه ماری (1375). درآمدی بر اسلام، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
– صالحی، غلامرضا (1388). زمینهها و راهکارهای مقابله با تروریسم در جهان اسلام، مجموعه مقالات همایش جهانی اسلام قربانی تروریسم، تهران: انتشارات پرتو واقعه.
– عسگریان، عباسقلی (1386). «جوامع مسلمان و سازمانهای اسلامی فدراسیون روسیه». مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 59.
– عنایت، حمید (1358). سیری در اندیشه سیاسی غرب، تهران: انتشارات امیر کبیر.
– کولایی ا. و س.م. حسینی (1389). «رویارویی روسیه با چچن: زندگی در مرز خشونت». فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 71.
– مرشدیزاد، علی و زاهد غفاری هشتجین (1386). «اسلام هراسی در اروپا؛ ریشهها و عوامل». دانش سیاسی، شماره 2.
– نقیبزاده، احمد (1384). سیمای اسلام و مسلمانان در ادبیات فرانسه زبان پس از 11 سپتامبر 2001م، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی.
– هانتینگتون، ساموئل (1372). «رویارویی تمدنها». ترجمه مجتبی امیری، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، خرداد و تیر- شماره 69 و 70.
– هینلز، جان راسل (1386). راهنمای ادیان زنده، ترجمه عبدالرحیم گواهی، قم: نشر بوستان کتاب.
2- منابع روسی
– Канах А.М. (2008), Исламофобия как политическое явление XXI века, висник СевДТУ, вип. 91.
– Малашенко Алексей (2006), Возрождение ислама, происходящее в России в течение двух последних десятилетий, противоречиво по своим последствиям, Ислам и политика в России, декабрь 2006.
– Праграма Гражданских Действий против Фашизма (2006), SOVA Центр, xeno.sovacenter.ru
– урсул, виталий (2008) “Скинхеды: Миф или Реальность в Современной России” , Власть.
3- منابع انگلیسی
– Benn, T. & Jawad, H. (2004), Muslim Women in theUnited Kingdomand Beyond: Experiences and Images.
– Egorova, Y. & Tudor, P. (2003), Jews, Muslims, and Mass Media: Mediating the ‘Other’, London: Routledge Curzon.
– Fredman S. (2001), Discrimination and Human Rights, OxfordUniversityPress.
– Hunter, Shireen. T (2003), Islam inRussia, the politics of identity and security,Armonk,NY: me. Sharpe.
– Johnson, M. R. D., Soydan, H; Williams, C. (1998), Social Work and Minorities: European Perspectives, London; New York: Routledge.
– LeGendre, Paul (2006) “Minorities under Siege: Hate Crimes and Intolerance in the Russian Federation”. Human Rights First: 1-25.
– Malashenko, Alexey (2006),” Islam In Russia In 2020″, in: Amel Boubekeur, Samir Amghar, Rob De Wijk & Alexey Malashenko, Between Suicide Bombings and The Burning Banlieues, The Multiple Crises of Europe’s parallel Societies, European Security Forum: A Joint Initiative of CEPS, IISS & DCAF, ESF working paper no. 22, June 2006.
– Maryniak, Irena (1999), “After the fall:Russiaand the Religion, (In God we trust)”.
– Miles, R. & Brown, M. (2003), Racism, London; New York: Routledge.
– Sotnichenko Alexander (2009),”islam – Russian orthodox church relation and the state in the post-communistRussia”, politics and religion, N 2/2009 Vol. 3.
4- منابع الکترونیکی
– اهانت به قبور مسلمانان در روسیه، بازیابی ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ از
http://www.taghribnews.com/vdciy5aw.t1aup2bcct.html
– اهانت به مسلمانان در روسیه، بازیابی ۸ مرداد ۱۳۹۰ از
http://www.taghribnews.com/vdciquaw.t1avu2bcct.html
– توهین به مسلمانان در راهپیمایی ملیگرایان روس، بازیابی ۲۲ آبان ۱۳۹۰ از
http://www.islamtimes.org/vdcdxs0foyt0fk6.2a2y.html
– روسیه بخش جداییناپذیر جهان اسلام است (۱۳۸۹)، بازیابی ۶ تیر ۱۳۸۹ از
http://khabaronline.ir/news-71305.aspx
– شریفی، زهرا (1389)، تروریسم و مسلمانان در روسیه، بازیابی آذر ۱۳۸۹ از
http://iras.ir/prtexx8z.jh8eei9bbj.html
– محبیان، امیر (1389)، اسلام، اسلامستیزی و مدیریت ادراک، http://www.irdc.ir
– Charny, Semyon (2005), “Racism, Xenophobia, Ethnic Discrimination and Anti-Semitism in Russia”, Moscow Bureau for Human Rights, www.internal-displacement.org
– Gudkov, Lev and Dubin, Boris (2006) “Privatizatsii Politsii”, Levada Analytical Center, www.publicverdict.org
– McLennan, Keith (2005) “Racism in Russia”, http://www.betteredit.com
– Nadezhdina, Sasha (2007), Racist Attacks Threaten Multiculturalism in Russia, ABCnews, www.abcnews.go.com
– Zaitchik, Alexander and Ames, Mark (2007) “Skinhead Violence Rising in Russia”, The Nation, www.thenation.com
– Prazauskas, Algis, “Russiaand Islam,”
http://www.sipa.columbia.edu/ece/research/intermarium/vol8no3/russia-and-islam.pdf (accessed 29 Jan. 2008).
– Бокова Н. (2010), Существует ли исламофобия в России?, www.islamonline.ru
برگرفته از:
وبسایت فصلنامه مطالعات جهان اسلام