فلسفه اسلامی در روسیه هنوز در آغاز راه است.
مصاحبه با دکتر یانیس اشوتس، سرویراستار سالنامه فلسفی عرفانی «اشراق»
منوچهر دینپرست: روسیه از سنتهای دیرینه شرقشناسی و از جمله مطالعات فلسفه اسلامی برخوردار است؛ اما در طول دهها سال در فضای حاکمیت ایدئولوژی ماركسیستی در اتحاد شوروی، شرقشناسان داخلی مجبور بودند مسائل میراث فلسفی اسلامی را صرفا از زاویه مادیگرایانه و حتی ضددین بررسی کنند. در سالهای 1960 ـ 1970بهتدریج برداشت قبلی مبنی بر مبارزه بین گرایشهای مادی و ایدهآلیستی برطرف شد. در این میان باید به تلاشهای گسترده محققان روسیه در زمینه اسلامشناسی، تاریخنگاری قرون وسطی و منبعشناسی كشورهای عربی، ایران و خراسان بزرگ (آسیای مركزی)، ایرانشناسی، متنشناسی اسلامی، ترجمه آثار اسلامی، ادبیات كهن عربی و ادبیات و زبان فارسی اشاره کرد که دارای تحقیقات پرمایهای هستند؛ اما نگاه جدید به فلسفه اسلامی و جایگاه اندیشه اسلامی در روسیه جدید بهخصوص بعد از فروپاشی شوروی ازجمله مسائلی است که باید به آن توجه جدی داشت. در این گفتگو سعی شده است تا با بررسی وضعیت فلسفه اسلامی در روسیه به برخی از بنمایههای فکری و فعالیتهایی که هماکنون در جریان است، اشاره کرد.
دكتر یانیس اشوتس، استاد دانشگاه لیتوانی و مؤسسه مطالعات اسلامی در لندن، در این گفتگو سعی کرده به صورتی موجز و مختصر به برخی از مسائل فعلی فلسفه اسلامی در روسیه اشاره کند. اگرچه بررسی فلسفه اسلامی در روسیه نیازمند توجه بیشتر و دقیقتر و بررسی میدانی در این حوزه است. دکتر اشوتس مسلط به زبانهای روسی، فارسی، انگلیسی و عربی و از متخصصان فلسفه و عرفان اسلامی و مترجم آثار متعددی از جمله مفتاحالغیب قونوی و حکمت عرشیه ملاصدراست. وی سرویراستار علمی سالنامه «اشراق» است. مجله «اشراق» با هدف معرفی و توسعه پژوهشهای دانشگاهی فلسفه و عرفان اسلامی به همت بنیاد مطالعات اسلامی روسیه و با همکاری انستیتو فلسفه آکادمی علوم روسیه و مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، به زبانهای روسی، انگلیسی و فرانسوی در مسکو منتشر میشود.***
موضوع بحث، وضعیت فلسفه اسلامی در روسیه است، بهخصوص روسیه معاصر؛ اما در آغاز لطفا درباره فلسفه در روسیه بهطورکلی توضیح دهید؟
درباره نقش و اهمیت فلسفه در روسیه باید بگویم که فلسفه در روسیه از آلمان آمد. بیشتر کرسیهای معروف فلسفی که در سنپترزبورگ و مسکو دایر شد، فلسفههای آلمانی و فیلسوفان معروفی مانند هگل و کانت و فیخته را تدریس میکردند. پس اجمالا باید گفت فلسفه در روسیه از آلمان آمده و تا انقلاب اکتبر 1917 وضع به همین منوال بود و حتی لنین هم آثار هگل را بیشتر میخواند و چندین مقالات انتقادی نیز درباره هگل نوشته است.
از این زمان به بعد یعنی از قرن 19 روسها سعی کردند با توجه به فرهنگ خود و مذهب ارتدوکس، فلسفه خود را بنا نهند و فلسفه ناب روسی را بسازند. در این جریان فیلسوفان معروفی مانند سولویا اف، لیونیت اف و بردیا اف (Solovyov Leontiev Berdyaev) نقش داشتند؛ اما باید بگویم که چند سال بعد از انقلاب 1917 به دستور لنین اکثر فیلسوفان معروف از کشور اخراج شدند. یک ماجرایی به نام «کشتی فیلسوفان» معروف است که در آن زمان یعنی سال 1922 فیلسوفان معروفی مانند بردیا اف، بولگاکو اف و فرانک ایلین (Berdyaev Bulgakov Frank Ilyin) را در کشتی سوار کردند و از سنپترزبورگ اخراج و به آلمان تبعید شدند. کمونیستها مدعی بودند دیگر به فلسفههای غیرمادی نیاز ندارند و بنابراین اکثر فیلسوفان معروف را اخراج کردند.
این روند فلسفه مارکسیستی و کمونیستی تا زمان فروپاشی شوروی ادامه داشت؛ اما در این مدت تحقیقات اندکی در فلسفه یونانی قدیم مانند آثار ارسطو و تا حدودی فلسفه اسلامی توسط کسانی چون بهاالدیناف و دینار شاهاف (Bahovaddinov Dinorshoev) انجام شد؛ اما بیشتر اهمیت به بنیادهای فلسفه مارکسیستی و مادیگرایی بود، بهطوریکه بسیاری از دانشگاههای شوروی فقط به فلسفههای مارکسیستی توجه نشان میدادند.
بعد از اینکه شوروی فروپاشید، اوضاع مشوش شد و فلسفه مارکسیستی از لحاظ رسمی کنار گذاشته شد و موانع نیز برطرف شد. در این مدت سعی شد به دیگر فلسفههای رایج در دنیا توجه شود؛ اما از لحاظ بودجههای تحقیقاتی شرایط برای مطالعه و تحقیقات در حوزه فلسفه در روسیه در طی این بیستوپنج سال وجود نداشت. حتی در این مدت استادان فلسفه از کشور رفتند.
در دو دهه اخیر فلسفه در روسیه بیشتر چه گرایشهایی داشته است؟
در دوره شوروی و تسلط کمونیسم و مارکسیسم، در دپارتمان فلسفی روسیه خلاصههایی از آثار مهم فیلسوفان غربی مانند هایدگر، گادامر و یاسپرس و غیره… ترجمه کردند تا حداقل فیلسوفان نگاهی کلی و اجمالی به فلسفهها داشته باشند. بعد از فروپاشی شوروی، جنبشهای فلسفی ظهور کرد و برخی میگفتند ما باید به فلسفه غرب گرایش داشته باشیم و برخی نیز معتقد بودند که ما باید به فلسفه ناب روسی مانند این افراد دوگین (Dugin) بپردازیم. این اختلاف نظر بین گرایش به فلسفه غرب و فلسفه ناب روسی ـ که البته سابقه نسبتا طولانی از قرن 19 یا حتی بیشتر دارد ـ مجددا بهوجود آمد که البته معتقدان به فلسفه ناب روسی بیشتر تمایل داشتند براساس ارکان فرهنگ و دین ارتدوکس روسیه باید فلسفهای را بسازیم. به غیر از این دو جریان، با توجه به اتفاقات سیاسی اخیر در روسیه جریان جدی بهوجود نیامده است. اما فکر میکنم با توجه به این اتفاقات سیاسی که در روسیه پیش آمده، طرفداران فلسفه ناب روسی قویتر شدند و از افراد شاخص این جریان میتوان به الکساندر دوگین اشاره کرد که این فرد به ایران هم آمده و کتابهای زیادی هم تألیف کرده است. دوگین پرچمدار گروه فلسفه ناب روسی شده است. البته باید بگویم این گرایش فلسفی با اوضاع سیاسی درهمآمیخته و بیشتر فلسفهای سیاسی ارائه شده است.
الکساندر دوگین چه میگوید و آیا توجهی هم به فلسفه اسلامی دارد؟ شما توجه وی را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای دوگین به نظر بنده بیشتر متخصص به اصطلاح «جغرافیای سیاسی» (ژئوپلتیك) است تا فیلسوف. بههرحال، بحثهای وجودشناسی (اپیستمولوزی) در کتابهای او کمتر دیده میشود. بیشتر همین نظریه قدیم ایرانی ـ یونانی را در باره «هفت اقلیم» و ویژگیهای ساکنان آنها ادامه میدهند.
فلسفه در روسیه ارتباط تنگاتنگی با ادبیات داشته و افراد بسیار مهمی مانند تولستوی و داستایوفسکی در این حوزه پدید آمدهاند. آیا در عصر حاضر هم فلسفه در ادبیات همچنان نفوذ دارد؟
به نظرم، صحیحتر است بگوییم نویسندگان برجسته روسی مثل مرحوم یوری ماملیاف (Yuri Mamleev)و ویکتور پلوین (Viktor Pelevin) که در بهترین آثار خود به بهانه داستانها در حقیقت نظریات قلسفی خود را ارائه کردند.
روسها در طی تاریخ آشنایی خود با فیلسوفان، تا چه اندازه به فیلسوفان اسلامی و فلسفه آنها آشنایی یافتهاند؟
شرقشناسی در روسیه تقریبا از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده است و بیشتر هدفشان این بوده که چون امپراتوری روسیه قسمتهایی مانند آذربایجان و آسیای میانه را داشت و اغلب این استانها مسلماننشین هم بودند، حاکمان و مقامات و مدیران مجبور باشند با زبانها، ادبیات و عقاید دینی ساکنان این استانهای مسلماننشین ولو اجمالا آشنا شوند (مثل انگلیسیها در هند). البته بیشتر کسانی که در این مناطق کار کردند، اغلب مستشرق و یا ایرانشناس بودند. متخصص فلسفه اسلامی بعد از انقلاب اکتبر و حتی بعد از جنگ جهانی دوم که حتی اصالتا روس هم نبودند، در این مناطق پیدا شدند.
در این دوران زبان علم روسی بود و متخصصان فلسفه اسلامی مجبور بودند که آثارشان را به زبان روسی بنویسند؛ برای مثال در سال 1961 اولین «منتخبات آثار فلاسفه اسلامی» توسط گریگوریان ساگادهاف (Grigoriyan Sagadeev) در مسکو چاپ شد که از فارابی، ابنسینا، ابنباجه و ابنرشد در آن آمده بود. البته بیشتر قسمتهایی بود که با فلسفه مادیگرای مارکسیستی اختلافی نداشت. این قسمتها مانند بحث تولید معادن و نبات و حیوانات از «شفا»ی ابنسینا بود. توجه به فلسفه اسلامی از جنگ جهانی دوم به بعد افزایش یافت. البته باید بگویم که تعداد کسانی که از آن زمان در این حوزه کار میکردند، به ده نفر هم نمیرسید.
این افراد بیشتر به کدام یک از فیلسوفان گرایش داشتند و آثار چه كسانی را بررسی میکردند؟
اولین شخصی که باید به آن اشاره کنم، مرحوم آرتور ساگادهاف (Artur Sagadeev) است که اهل قازان بود و در سال 1997 درگذشت. او بیشتر درباره فلسفه مشّاء کار میکرد و درباره ابنرشد، ابنسینا و ابنباجه تحقیق بیشتری انجام داد. بعد از وفات ایشان نیز منتخبات آثارش در سه مجلد منتشر شده است.
همچنین باید به آندره اسمیرنف (Andrey Smirnov) اشاره کنم که از سال 2015 رئیس مؤسسه مطالعات فلسفه در مسکو است. رساله اول او درباره «فصوصالحکم» ابنعربی است. وی «حکمهالاشراق» سهروردی را نیز به روسی ترجمه کرده، اما هنوز بهصورت کامل منتشر نشده است. درباره معتزله نیز کار کرده است.
سومین نفر هم توفیق ابراهیم است، اهل سوریه، که نزدیک به نیم قرن در روسیه حضور دارد و با یک زن روس هم ازدواج کرده است. او تحقیقاتش بیشتر درباره کلام اشعری است. البته قسمتهایی از آثار ابنسینا را نیز به روسی ترجمه یا ویراستاری کرده است. این سه نفر در وضعیت فعلی روسیه بیشتر کانون توجه قرارگرفتند.
این افراد و آثارشان در دپارتمانهای فلسفی روسیه تا چه اندازه مورد توجه دیگر استادان فلسفه قرارگرفته است؟
خصوصا آقای اسمیرنف بیشتر مرکز توجه قراردارد. او سعی کرده مسائل و موضوعات فلسفه اسلامی را به شکلی تطبیقی با مسائل فلسفی روسی و غربی مطرح کند كه تا حدودی هم موفق شده است.
برخورد فیلسوفان امروز در روسیه با فلسفههای صدرایی و اشراقی چگونه است؟
اسمیرنف کتاب اصلی سهروردی را ترجمه کرده که بعضی قسمتهایش چاپ شده است. بنده هم حدود پانزده سال پیش، برخی از رسائل سهروردی مانند «الواح عمادی»، «آواز پر جبرئیل»، «صفیر سیمرغ» و «لغت موران» را به روسی ترجمه کردهام. این داستانهای رمزی برای خوانندگان ـ حتی مخاطبان عامی ـ بسیار جذاب بوده و استقبال خوبی هم از آنها شده است. من از فلسفه صدرایی هم دو رسالة «الحکمهالعرشیه» و «الوارداتالقلبیه» را ترجمه کردهام. به هرحال، به نظرم برای ورود به فلسفه اسلامی این آثار میتواند محل توجه قرارگیرد.
آیا استادان فلسفه در روسیه به فیلسوفان اسلامی مانند فارابی، ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا همچون فیلسوفان غربی (مانند دکارت، هگل و کانت و فیخته) نگاه میکنند یا اینکه بیشتر اینها را متکلم و متأله میدانند؟
درباره شخصیتهای برجسته باید بگویم مثلا ابنسینا بسیار شناختهتر از سهروردی و ملاصدراست؛ اما فلسفة سینایی در ادامة فلسفه مشّایی قرار دارد و تا حدودی در تکمیل فلسفه ارسطو است. ولی فلسفه صدرایی که آمیختهای از مشایی و عرفان نظری است، مسائل فلسفیاش باید بیشتر بررسی شود و روسها نیز بیشتر با آرای این فیلسوفان آشنا شوند. استادان فلسفه در روسیه در سالهای اخیر نسبت به فلسفه اسلامی علاقه پیدا کردهاند، اما هنوز در ابتدای راه هستیم.
وضع ترجمه آثار فلسفه اسلامی در روسیه را چگونه میبینید؟
اشاره کردم که ترجمه آثار فلسفه اسلامی از جنگ جهانی دوم شروع شد و کیفیت ترجمههای منتشرشده نیز بد نیست، ولی مشکلاتی هست. تا کنون بیشتر ترجمهها را «شورای علمی مؤسسههای پژوهشی» بررسی کرده و ایرادهایی هم گرفته است و نتیجه کم و بیش مثبت است. مشکل اصلی ما «اصطلاحات فلسفی» است. در مقولات وجودشناختی و معرفتشناختی، اصطلاحات نادری به کار میبرند که معانی خاصی دارد و ما در زبان روسی معادلی برایشان نداریم. البته در غرب هم این مشکل هست.
«بنیاد مطالعات اسلامی» در روسیه كه سال 2007 تأسیس شد، حمایتهای جدی از آثار فلسفه اسلامی کرده است و کتابهای تخصصی فلسفه اسلامی را منتشر نموده است که میتوانم به کتابهایی چون «تاریخ مختصر فلسفه اسلامی» و «منتخبات متون فلسفه اسلامی» (هر دو 2013) اشاره کنم.
آیا فلسفه اسلامی در روسیه میتواند رشتهای مستقل داشته باشد؟
دپارتمان کوچک فلسفه اسلامی در سال 2008 در انستیتو فلسفه مسکو با تلاشهای اسمیرنف تأسیس شد. اکنون در دانشگاههای مختلف مسکو و سنپترزبورگ دپارتمان فلسفه اسلامی وجود ندارد؛ اما احتمالا در قازان دپارتمانی تأسیس شود. اکنون روسیه نیازمند متخصصان جوانی است که علاقهمند و پرتلاش باشند. متأسفانه شرایط ناگوار تحقیقات علمی روسیه را بهخصوص از لحاظ مادی دربر گرفته است. ما هنوز با بحران فروپاشی شوروی و عوارض آن روبرو هستیم و متأسفانه نمیتوانم بگویم در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد.
گفتنی است كه این مطلب پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» (شماره 133) به چاپ رسیده است.
آخرین ویرایش در 1396 بهمن 18