اشاره: متن پیش رو، ترجمه بخش مقدمه کتاب «نهادهای جوامع مسلمان روسیه در منطقهی ایدیل ـ اورال» اثر آیدار یوریویچ خایبوتدینوف است. دکتر خایبوتدینوف، استاد «انستیتو تاریخ شهابالدین مرجانی ـ آکادمی علوم جمهوری تاتارستان» است.
مقدمه: از “اجتماع محلی” تا “خودمختاری ملی”
“بلغارها، مردمان کشاورزی هستند که به کار کشت غلاتی نظیر گندم، جو، ارزن و غیره مشغولند. بخش عظیمی از آنها پیروان اسلام بوده و در روستاهای خود صاحب مساجد و مدارس مذهبی هستند که در آن عالمان برجسته دینی و مؤذنان مشغول بکار میباشند”[1]. این عبارات را ابن رُسته، نزدیک به یازده قرن پیش بیان کرده است. بلغارها تا حد زیادی بازتاب دهنده تسلط جوامع مسلمان ترک در منطقه ایدیل ـ اورال در هزار سال پیش تا “انقلاب کبیر” شوروی در سالهای 1930-1920 میباشند. بلغارها (و پس از آن تاتارها) عمدتا کشاورز بودند. در آن زمان، اساس سنتهای اسلامی را تحت رهبری عالمان برجسته دینی در مساجد فرا گرفته و دانش اسلامی را در مکتبخانهها و بعضا در مدارس دینی کسب میکردند. “اجتماع محلی” مهمترین نهادی بود که تمام زیرساختهای مسلمانان بر اساس آن بنا میشد.
از قرن دهم تا اواسط قرن شانزدهم میلادی، اندیشه اسلامی منطقه توسط حکومت اسلامی بلغارهای ولگا، اردوی زرّین و خانات قازان ارائه شد. بدین صورت، مبنای توسعه سرزمین مسلمانان، ترکیبی سنتی از اجتماعات همکیش و دول موروثی بود. با این حال، روند شکل گیری یک دولت اسلامی در منطقه ثباتی نداشت. با ظهور دولت بلغارها در قرن دهم و یازدهم، دوران فئودالی قرون دوازدهم و سیزدهم خاتمه یافت و فتوحات سرزمینهای امپراطوری مغول در اواخر دهه 1230 به اتمام رسید. متعاقبا، دوران اوج و شکوفایی اردوی زرّین در نیمه دوم قرن سیزدهم و قرن چهاردهم، با فروپاشی آن در اوایل قرن پانزدهم پایان یافت. در طول قرنها، مسلمانان منطقه بارها و بارها مجبور به تغییر محل سکونت خود شدند. مهمترین جابجایی جمعیتی مسلمانان، در قلمرو کلانشهرهای بلغارها بین رود “کاما” و “کمانِ سامارا” (پیچ رودخانه ولگا در ناحیه سامارا) در سرزمینهای اطراف “قازان” اتفاق افتاد. با این وجود، ویژگیهای تمدن شهری مسلمانان حفظ شد.
در نتیجهی منحل شدن خانات “قازان” و “آستراخان” در دهه 1550، روند شهرنشینی از بین رفت، یعنی طبقات ممتاز جامعه مسلمانان از جمله علما نابود شدند. مهمترین “پدیده” در منطقه ایدیل ـ اورال، منحل شدن تمدن شهری ترکهایی بود که برای گسترش و حمایت از فرهنگ مسلمانان در منطقه ولگا خدمات ارزندهای انجام داده بودند[2]. اوراسیایی شدن و شکلگیری یک “دولت منظم” در دوران “پتر”، وضعیت منطقه را تغییر داد. در اوایل قرن هجدهم در ولگا فئودالهای مسلمان تاتار “تاتارهای نظامی” وجود نداشتند. در نتیجه بین مسلمانان منطقه، خلاء قدرت بوجود آمد. مهاجرت از منطقه ولگای قازان به سمت جنوب ولگا و حاشیه اورال ولگا، “پدیده جمعیتی” را بوجود آورد. سیاست حکومت در این منطقه، مبتنی بر اسکان جمعیت حاشیه اورال و جنوب ولگا با جمعیت غیرمهاجر، همراه با کوچ داوطلبانه مسلمانان به این منطقه بود و موجب شد موج جدیدی از سلب مالکیتها و روی آوردن به مسیحیت پدید آید. دولت روسیه پیدرپی نمایندگان خود را به منطقه ولگای اورال میفرستاد تا اقشار مذهبی، قومی و صنفی را شکل دهد. تغییر وضعیت مذهبی ـ اجتماعی فقط در یک جهت و آن هم مسیحی شدن امکان داشت و این امر برای اقوام محلی، به معنای روسی شدن بود.
اساس و مبنای هویت اسلامی در این دوره از تاریخ مناطق روسیه “اجتماع محلی” بود و مانند گذشته اجتماعات شهری یکپارچه وجود نداشت. متعاقبا، “اجتماع محلی” در منطقه، به طور کامل به ساختار روستایی تبدیل شد، به غیر از قازان که در نتیجه فتوحات سال 1552 تغییر پیدا کرد. ” اجتماع محلی” به عنوان سمبل نهاد ملی مسلمانان شناخته شد و در سرزمینی گسترده از “ریگا” تا “ایرکوتسک” و از “آرخانگلسک” تا “آستراخان” گسترش یافت.
از اواسط قرن شانزدهم تا اواسط قرن هجدهم، منطقه “ولگای میانه” و حاشیه” اورال میانه”، بسیار بیثبات بود و این امر باعث شد تا مردمان این مناطق در شورشهای سراسری و شورشهای محلی شرکت کنند. دلیل اصلی شورشهای اواسط قرن هجدهم، دخالت بیش از حد دولتمردان در امور مذهبی جامعه بود. در سال 1750، “باتیرشاه” (عبدالله علیاف) دستور داد حاکمان بر اساس موازین شریعت عمل کنند که این امر نشان از تغییرات بنیادی در ذهنیت مسلمانان منطقه داشت. به جای احیای خانات، ایده ایجاد نوع جدیدی از عدالت، بر اساس تعالیم قرآنی مطرح شد. بنابراین، پس از دوران اوج سرکوبی نهاد تازه تعمیدشدگان در دوران اسقف “کوناشویچ” و تخریب بیش از هشتاد درصد مساجد در دهه 1740، حکومت وقت در پاسخ به اقدام “باتیرشاه”، اولین امتیازات را در سال 1756 به مسلمانان واگذار کرد. به آنان اجازه داده شد تا مساجد و مدارس دینی خود را در مناطق مسکونی که جمعیت مسیحیان در آن کمتر از ده درصد بود، تاسیس کنند. طبق نظر مورخ، “میخائیل پینِگین”، دقیقا در همین دوران بود که حکومت متقاعد شد که جایگاه مسلمانان تثبیت شده و سرکوبها و فعالیتهای ضداسلامی بیفایده است. دلیل این پایداری، روحانیون برگزیده و نزدیک به مردمان عادی بودند. مقام روحانیت، رهبری معنوی بلامنازع جامعه بود، که به عنوان فردی تحصیلکرده، معلم، قاضی و طبیب دارای شان و منزلت زیادی بود. هنجارهای دینی، باعث ثبات داخلی جوامع تاتارنشین در زندگی روزمره جامعه شد[3].
نیاز به ایجاد دادگاه شریعت یکسان، توسط نمایندگان مسلمان در منطقه ولگای اورال در ترکیب کمیسیونهای قانونگذاری وقت در سالهای 1769-1767 اعلام شد[4]. در شرایط حاکم در دوران “کاترین دوم”، در دو حوزه کلیدی مصالحه صورت گرفت: آزادی مذهب در چارچوب دولت دینی واحد و شکلگیری گروههای برگزیده جامعه مسلمانان در منطقه “ولگای اورال”. اشرافزادگان (در منطقه اورال)، عالمان برجسته دینی “روحانیت ” و بورژواها به عنوان نخبگان جدید دولتی به رسمیت شناخته شدند. ادغام مسلمانان در نهادهای دولتی در دوران کاترین، نتیجه ضعف دولت بود که منجر به جنگ تقریبا دائمی در غرب و جنوب غربی شد و نیاز بود تا وضعیت در منطقه ولگای اورال تثبیت شود. در این منطقه میبایست قیامهای دائمی و جنگ جای خود را به صلح و ثبات دهد تا مسیر ارتباطی مستقیم و بدون خطری با سیبری برقرار شود. ثبات در منطقه با توجه به منابع طبیعی آن و مبادلات پرسود اقتصادی روسیه با شرق، برای امپرطوری روسیه اهمیت داشت.
به منظور اطمینان از کنترل موثر بر مسلمانان، کاترین دوم در سال 1788، ” مجمع روحانیت دینی محمدیان اورنبورگ (یا مخفف آن در زبان روسی: OMDS) ” را تشکیل داد که تشکلات اداری تمام جوامع مسلمان بخش اروپایی روسیه و سیبری را شامل میشد. بر این اساس ملت تاتار بوجود آمد. تعریفی که “مجمع روحانیت دینی محمدیان اورنبورگ” از نوع شکلگیری یک ملت در یک جامعه قومی-مذهبی ارائه میکند، بسیار دشوار است. سعی میکنیم عوامل آن را شناسایی کنیم، سرحد و مبنا آن را در قرن هجدهم، نوزدهم تشریح نماییم. از میان عوامل نهاد واحد اداری-“مجمع روحانیت دینی محمدیان اورنبورگ “-، زبان ادبی واحد (تاتاری)[5]، سیستم آموزشی واحد و وحدت نخبگان اقتصادی شهری و مذهبی[6] را میتوان نام برد. مهمترین فاکتوری را که در این بین باید در نظر گرفت، شکلگیری منشور روحانیت در کل حافظه تاریخی ایجاد شده، بر اساس هویت بلغاری[7] است. با این حال باید توجه داشت که موانعی برای شکلگیری یک ملت وجود دارد. مورد اول نبود یک قلمرو واحد قومیتی است. در اینجا میتوان به از دست دادن اکثریت نسبی جمعیت مسلمانان در بین مردم سرزمینهای سابق بلغارها اشاره کرد، که این امر هم از نظر قلمرو مهم است و هم از لحاظ نمادین، دلیل آن نه تنها فتوحات مناطق روسیه، بلکه فروپاشی “اردوی زرین” نیز بود. مسلمانان “ولگای میانه” مجبور به ترک ساحل رودخانه شدند و مناطق محصوری را بر جای گذاشتند. بدین صورت “قازان”، “اوفا”، “اورنبورگ” و تا حدودی “ترویتسک” برای ایفای نقش مرکزیت ملی گروههای قومی، با مرزهایی که به سختی از یکدیگر قابل تمایز بود، مدعی شدند. عنوان “قبیله” (طایفه) معمولا به “تاتارها”، “میشارها”، “باشقیرها” و اغلب “تپتیارها” و همچنین گاهی اوقات به “قزاقها” اطلاق میشد. در این خصوص مردم مسلمان اورال جنوبی، بسیار یکدستتر بودند، اما “باشقیرها” قشر ناهمگن (متنوع از نظر قومیت) مناطق ارضی (تا سال 1865)، بودند.
مورد دوم این است که مسلمانان منطقه ولگای اورال، ساختاری را که به طور کامل بتواند نقش رهبر را به عهده بگیرد، نداشتند. در اینجا، ساختار واحد فئودالی وجود نداشت. همانطور که در بالا ذکرشد فئودالهای مسلمان ولگا در دهه 1710 منحل شدند، اصناف فئودال مسلمان به ریاست “تارخانف” درحوالی اورال در سال 1798 فروپاشید و فقط بخش کوچکی از آن به عنوان “صنف خدماتی اشرافزادگان” در چارچوب سیستم “کانتون” (در باشقیرستان) حفظ شد. بدین صورت سیستم اشرافزادگان مانند لهستان و مجارستان اجرایی نبود. بورژوازی به عنوان یک نهاد خودمختار در “قازان” و “کارگالی (قارغالی)” از ظرفیتها و ساختارهای مالی لازم برای هدایت جامعه برخوردار بود. ولی این نهادها که “راتوشی” نامیده میشدند، در سال 1850 منحل شدند و تا قبل از این دوره، بورژوازی ملی قادر به کنترل اقتصادی دولت در سرزمین ولگا یا کانتونهای باشقیرستان نبود. عمدتا کارخانه منسوجات در منطقه قازان متمرکز شدند و عصر اصلاحات انقلاب صنعتی را تجربه نکردند. علاوه بر این، سود سرشار حاصل از تجارت با آسیای مرکزی، ابتدا مسلمانان منطقه را در قرن هجدهم و نیمه اول قرن نوزدهم در مناطق مرزی اورال جنوبی و سپس در نیمه دوم قرن نوزدهم در قزاقستان و آسیای مرکزی از پا درآورد. همه اینها باعث شد گزینههای غیر واقعی و صرفا بورژوازی شکل گیرد. در تمامی مناطقی که عالمان دینی حضور داشتند مشکل اصلی ناامنی نهادهای مالی و درآمدهای وقفی بود، در ممالک اسلامی از یک چهارم تا یک سوم درآمدهای اراضی وقف میشد، در حالی که در مناطق تحت نفوذ “مجمع روحانیت دینی محمدیان اورنبورگ” چنین درآمدی وجود نداشت. مشکل اصلی دیگری که وجود داشت انتصاب و نه انتخاب مفتی به دلیل عدم وجود پایگاه اسلامی منطقهای در “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ ” بود و ماهیت خصوصی مکتبخانهها و مدارس دینی به آنها اجازه نمیداد تا یک مدرسه ملی متحد داشته باشند. بنابراین عالمان برجسته دینی و روحانیون نتوانستند به یک عامل ایجاد وحدت در اندازه ملی تبدیل بشوند.
در میان مسلمانان “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ” نظام اداری قابل توجهی شکل نگرفت، در نتیجه “کاترین دوم” فعالیتهای شغلی مقام سردفتری را محدود کرد، اما تعداد آنها بسیار کم بود و با توجه به افزایش نظام اداری و مردمانی که آموزشهای عمومی دریافت میکردند در کل تغییری ایجاد نشد[8]. به مسلمانان اجازه تدریس در مدارس و دبیرستانهای دولتی داده نمیشد و این امر باعث شد تا تعداد کارمندان دولتی آنها نیز بسیار کاهش یابد. طبق قانون، فقط اجازه داشتند مدارس دینی و مکتبخانه ایجاد کنند. حکومت تزاری تنها دو پروژه آموزشی دولتی برای مسلمانان منطقه تعریف کرد. اولی در “اورنبورگ” در چارچوب “آکادمی آسیایی علوم نظامی نپلووسکی” (پس از آن در سالهای 1866-1825، بخش کادتسک) و مدرسه کودکان قرقیزی(قرقیزستان) در کمیسیون مرزی اورنبورگ (در سالهای 1869-1850)[9].دولت به قزاقها آموزش داد (در اکثر موارد معلمها تاتار بودند) ولی بعد به این نتیجه رسید که این روش مفید نیست و دست از آزمون و خطا برداشت. پروژه دوم، تربیت معلمهای تاتار در” قازان” و “اوفا” (و بعد از آن اورنبورگ) بود که متعاقبا در سالهای 1872 و 1876 انجام شد. در این پروژه برای مدارس دولتی مسلمانان تنها معلمان مقاطع ابتدایی را تربیت میکردند و به سطوح آموزش دولتی پس از آن نمیپرداختند. در همین خصوص “تربیت مدرس اورنبورگ” در سال 1890 منحل شد و داراییهای آن به “تربیت معلم قرقیزی اورنبورگ” منتقل شد. بدین ترتیب، دولت روسیه، فرصتهایی را برای شکلگیری نظام اداری تاتاری و طبقه معلمان مدارس عالی و دبیرستان ایجاد نکرد. در این بین، از سال 1860، تقابل بین تاتارها و قزاقها آغاز شد.
مسائل و مشکلات آموزشی فوقالذکر، نتوانستند به نیروی محرکهای برای روشنفکران مسلمان تبدیل شوند زیرا که این گروه به مراتب کوچک بوده، کمآموزش دیده و به دلیل موقعیت اجتماعی پایین نه تنها به عنوان یک جنبش ملی، بلکه به عنوان یک جنبش سیاسی در کل روسیه نیز توان فعالیت نداشت.
از دست دادن زمینهای حاصلخیز کشاورزی و زمینهای امتداد رودخانه در منطقه ولگا میانه و وابسته بودن اکثر مردم اورال به سیستم “کانتون” تا سال 1865 اجازه نداد تا طبقه پایدار قوی و محکم کشاورزان ـ مالکان در یک محیط اسلامی ایجاد گردد. بدین صورت، دهقانان وارد ساختار ملی نشدند.
مورد سوم وجود چندین پروژه رقابتی هویتی و ساختار ملی بود. به ترتیب تاریخی، اولین آنها را میتوان پروژه علمای بلغاری، که در پایان قرن هجدهم آغاز شد نام برد. در این مورد، نه تنها مسلمانان منطقه ولگا، بلکه مسلمانان اورال نیز برای خود شجرهنامهای درست کردند که از اجداد بلغاریشان میآمد.[10] صحبت در مورد پروژههای جامعی که ریاست آنها مستقیما با “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ” بود سخت است، اما مفتیان و بعدها در آغاز قرن نوزدهم علمای “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ” برنامه توسعه، جوامع مسلمان را به تکاپو انداختند و حداقل کاری که تواستند انجام بدهند این بود که تاتارهای ولگای میانه و اورال، تاتارهای سیبری و آستراخان، باشقیرها و بخشی از قراقها را با هم متحد نمودند. حکومت، قزاقها را از نیمه دوم قرن نوزدهم، در سالهای 1868 از اختیارات قانونی (حق قضاوت)”مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ” منع کرد و برنامه لغو “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ” را تنظیم نمود و برای تبدیل آن به یک نهاد منطقه ای و قبیلهای برنامهریزی کرد. در سال 1917 برای ایجاد ارتباط مذهبی با قزاقها توسط مرکز معنوی برنامهریزی شد.
پروژه بعدی “هویت تاتار” بود که در نوشتههای “شهابالدین مرجانی” به آن اشاره شده است و اقوام تاتار آن را برای تمامی مسلمانان خانات آستراخان و قازان بسط و گسترش دادند. تمامی این پروژهها تا حد زیادی مکمل یکدیگر بوده و تنها بخشی از آنها اجرا شد. مجموع و ترکیب آنها میتواند به عنوان “پروژه فرهنگی تاتارها” تعریف شود، جایی که نقش اصلی و کلیدی به عهدی علمای دین بود و مهمترین هدف آنها خودمختاری مذهبی و یکپارچهسازی تمام گروههای طبقاتی و قومی بود. دلایل ضعف علما به طور کلی در مطالب بالا ذکر شد و به بحثهای جزئیتر و تفصیلیتر در فصلهای مربوطه پرداخته خواهد شد.
از لحاظ کیفی این مرحله جدید با عصر “جدیدیسم” همراه شد، بطوری که نخبگان سکولار نقش کلیدی در آن بازی کردند. “اسماعیل گاسپیرینسکی” طرح مسلمان روسیه را که عمدتا از طرف نخبگان سکولار تاتارهای قازان، تاتارهای کریمه و آذربایجانیها حمایت میشد را ارائه داد. با هدف آشنایی با فرهنگ و زبان روسی، به ویژه در این مناطق پروژههای آموزش “جدیدیها” ارائه شد که از طرف مقامات مورد استقبال واقع شد. با این حال، حوادث سالهای 1907 – 1905، چرخش حرکت مسلمانان روسیه به سمت سیاست و حمایت دانشجویان افسری (کادتها) در عرصه سیاسی، از جمله در دومای دولتی، منجر به واکنشی بسیار منفی مقامات، به ویژه شخص رئیس کابینه وزیران و وزیر کشور،”پیوتر آ. استالیپین” شد. در کنگره مسلمان روسیه در سال 1906 “جدیدچیها” برنامههای مذهبی واحد و خودمختاری ملی ـ فرهنگی مسلمانان روسیه را ارائه دادند که چهرهی کلیدی در آن مقام شیخ الاسلامی کل روسیه، در مقام وزیر دربار بود. این امر منجر به سرکوبهای گسترده ولی بدون خونریزی شد و باعث بومی شدن جنبش قومی و افراطگرایی گردید. پاسخ یک حرکت جمهوریخواهانه بود که در آن تاتارها به عنوان ملت واحد مسلمان منطقه ولگای اورال و دارای خودمختاری به رسمیت شناخته شدند که از آن بیشتر تحت عنوان “پروژه ایدل ـ اورال” یاد میگردد.[11] اولین کنگره مسلمانان کل روسیه در ماه مه 1917 برگزار شد و به دنبال آن در ماههای بعد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی درکشور به جنبش مسلمانان واحد روسیه پایان داد و مسلمانان دائره “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ” مجبور به تمرکز بر روی مشکلات داخلی خودشان شدند. در نتیجه دومین کنگره مسلمانان کل روسیه در جولای 1917، با پروژه استقلال مذهبی (مصوب کنگره علماء)، استقلال فرهنگی ـ ملی مذهبی تحت کنترل رهبران سکولار (اکثریت کنگره) و خودمختاری ارضی (به نمایندگی از جوانان سوسیالیست جناح چپ) مواجه شد.
بدین ترتیب ما میتوانیم در مورد سه گزینه توسعه جامعه مسلمان منطقه ولگای اورال که در برخی موارد مکمل یکدیگر و در پارهای از موارد متناقض یکدیگر هستند، صحبت کنیم. هم به دلایل تاریخی و هم بدلیل تنوع اقشار حمایت کننده این برنامهها از یکدیگر متمایز میشوند. اولین طرح تاریخی، استقلال مذهبی بود، طرحهایی که دادخواستهای نمایندگان مسلمان منطقه ولگای اورال در کمیسیونهای قوه مقننه در سالهای 1768-1767 و بصورت کلی در “مجمع روحانیت دینی محمدیان اورنبورگ” معرفی شد و همانطور که گفته شد توسط دیگر سازمانها و نهادهایی در سال 1788 ادامه داشت. جدیترین این پروژهها استقلال مذهبی مسلمانان روسیه با ریاست “رئیس العلماء” بود که این طرح در آیین نامه “سومین کنگره مسلمان کل روسیه” در سال 1906 مندرج شد و در “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ ” به عنوان یکی از پنج (از سال 1914 یکی از شش) مفتی روسیه معرفی شد. تا قبل از سال 1917، ایده استقلال دینی مورد حمایت تمام گروههای نخبگان سیاسی بود تا جایی که آن را به عنوان تنها گزینه ممکن در شرایط سیاسی امپراتوری روسیه در نظر میگرفتند. بر این اساس رهبر باید عالم میبود. در “سومین کنگره مسلمانان کل روسیه” در سال 1906″ اسماعیل گاسپرینسکی” برای خودمختاری رهبر مذهبی “عالمجان بارودی” و روشنفکر سکولار “یوسف آقچورا” درخواست داد. بر این اساس مفتی باید عالم میبود و دستیار از بین نمایندگان روشنفکران سکولار انتخاب میشود. بر اساس این تصمیم کنگره به منظور توسعه کمیسیون آموزشی، یک سیستم مستقل آموزش و پرورش مسلمان، که در آن جوامع محلی مدرسه را کنترل میکرد شکل گرفت. روش شناختی اصلی و تحلیل مرکز، برنامههای نظارت و کتابهای درسی، “اتحادیه معلمان کل روسیه” را شکل داد. به عنوان یک نهاد مستقل، وظیفه کنترل عمده روشنفکران سکولار، تبدیل حزب کل روسیه “اتفاق المسلمین”، و سپس “فراکسیون مسلمان دومای دولتی” را بر عهده داشت.
در ماه می سال 1917، زمانی که استقلال مذهبی مسلمانان منطقه “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ” اعلام شد و غیرواقعی بودن اتحاد خودمختاری ملی روسیه آشکار گردید. “لحظات طلایی” روشنفکران سکولار و شخص “صدری مقصودی” تبدیل شد به اعلام خودمختاری ملی و فرهنگی مسلمان و ترکهای تاتار داخلی روسیه و سیبری در دومین کنگره مسلمان کل روسیه در ژوئیه 1917 و استقرار دولت “اداره ملی وکیتلی” ( کنترل ملی موقت) تحت ریاست “صدری مقصودی”. این سه هیات نظارت (وزارت خانه) تشکیل شده از رییس و شش نفر از اعضای هیات مدیره و نمایندگان سه شرکت حرفهای و قدرتمند جهان تاتار بود: وزارتخانه دینی حافظ ساختار “مجمع روحانیت دینی مسلمانان اورنبورگ”، وزارتخانه معارف(روشنگری) متشکل از نمایندگان جامعه مدرسین سراسر روسیه، وزارتخانه مالیه (مالی) متشکل از بورژواها، به نمایندگی از صندوقهای محلی و ملی. نمایندگان سه مرکز ملی قازان، اوفا، اورنبورگ / تروتسک در هر یک از این وزارتخانهها حضور داشتند. اما در این کنگره معلمان جوان افراطی، دانشجویان و نظامیان برنامههایی جهت انتقال قدرت، ایجاد خودمختاری منطقهای و نظامی داشتند. لازم به ذکر است که برنامههای استقلال مذهبی، ملی، فرهنگی و ارضی در تناقض یکدیگر نبوده و در بسیاری موارد مکمل هم بودند. نوعی از توزیع نقش بوجود آمد، بطوری که نسل قدیمی رهبران در وزارتخانه دینی متمرکز شدند. نسل بعدی در اداره ملی و جوانترها در مجموعه ایالت اورال ـ ولگا به فعالیت پرداختند.
در نتیجه، تکثر مواضع به پراکندگی نیروها و رقابت بین جناحهای مختلف برای کنترل ملت منجر شد. یکی از پیامدهای این امر تقویت بیشتر جنبش متحد باشقیری به رهبری “احمد ذکی ولیدی توغان” بود. ساز و کار هماهنگی موقعیت و رعایت قوانین برای حاکمیت دولت نشان دهنده بی اثر بودن شرایط قوانین نیهیلیستی در دوران انقلاب است. فرمول این پیروزی “برنده همه چیز را بدست میآورد” بود. ناگزیر این پرسش مطرح میشود که دلایل جهتگیریهای سازشکارانه چه بود. احتمالا مهمترین عامل تمایل به جلوگیری از خونریزی بود، که در بیشتر جنبشهای اجتماعی تاتارها وجود داشت و از قیام “باتیرشاه” شروع شد و با قرارداد صلح منعقد شده بین رهبران شورای حربی و رهبران شوراهای کازان در مارس 1918 به اتمام رسید.
در شرایط فقدان دولت خودگردان و استقلال کامل مسلمانان منطقه ایدیل ـ اورال باید ارگانهایی وجود میداشت که مانع از جذب آنها میشد. مفهوم ضروری، که قانونگذار در دولت روسیه در دوره پادشاهی مسکووی و امپراتوری روسیه تا زمانی که کاترین دوم بود پیشبینی نشده بود و حقوق مسلم برای گروهها و افراد در نظر گرفته میشد. “مورزا”های منطقه ولگا دارای امتیازات قابل توجهی بودند، اما “پتر اول” آن را منحل و طبقه فئودالی تاتارها را لغو کرد. سرزمینهایی که باشقیرها حق استفاده از آن را داشتند بسیار گسترده بود، مصادرههای گسترده رایج شد و این سرزمینها در زمان پتر اول به حداقل خود رسید. با توجه به فرمان 1736 اجازه فروش زمین باشقیرها صادر شد[12]. در این سرزمینها به اعضای کمونهای باشقیری، حقوق مالکیت خصوصی تعلق نمیگرفت.
بدین صورت مالکیت خصوصی در شهرها که توسط منشور حقوق و مزایای شهرستانها در سال 1785 ابلاغ شد، بعنوان پایدارترین روش مالکیت اموال درآمد. بدین صورت برای تاتارهای مسلمان احیای تمدن شهری اسلامی در نیمه دوم، و به خصوص در سه ماهه آخر قرن هجدهم صورت گرفت. این آغاز شکلگیری یک ساختار ملی با ثبات بود. از آن زمان تا انتقال منطقه ولگا ـ اورال تحت کنترل دولت شوروی در مارس ـ آوریل سال 1918، ملت مسلمان داخل روسیه و سیبری راه خود رادر توسعه ملی از تشکیل جوامع شهری تا ایجاد ساختار فرهنگی ـ ملی مستقل پیموده است. این امر بوسیله فعالیت مداوم مسلمانان در بعضی از مناطق (سیستم آموزش و پرورش ملی، نهادهای مذهبی، متولیها، نهادهای خیریه، ساختار اقتصاد بازار)، ارائه اهداف خود و روشهای دستیابی به آنها، شایستهسالاری کارکنان دولتی انجام شد. حاصل این فعالیت ها، پروژه فرهنگی تاتاری ـ اسلامی بود که در مبارزات “نیکولای ایوانویچ ایلمینسکی” بدنبال دستیابی به آن بودند[13].
در دورانی که مورد بررسی قرار میگیرد، تاتارها را میتوان به عنوان یک گروه در نظر گرفت که دارای هویت دوگانه بودند. آنها خود را افراد غیرمسلمان در دولت روسیه میدانستند و در همان زمان هم به عنوان بخشی از امت اسلامی باقی ماندند. امپراتور روسیه از نظر سیاسی، جایگزین سلطان عثمانی و خلیفه و از نظر رهبریت مذهبی جایگزین مفتی شد. با این حال، در طول این مدت حقوق و وظایف مسلمان منطقه محفل روحانی اورنبورگ متفاوت از حقوق و تعهدات جمعیت ارتدوکس بود. جوامع مسلمان و مسیحی، همراه با تفاوتهای مذهبی به حفظ آداب و رسوم خود ادامه دادند و مقررات و موازین حقوقی، گروههای نخبگان سیاسی، نظام آموزش و پرورش آنها ترکیب نشد به عنوان مثال روابط ازدواج بین خانوادهها تفاوتی نکرد. تصادفی نیست که تمام محققان جوامع مسلمان جدا شده را به عنوان نمونهای از یک دولت کوچک در نظر میگیرند. اما در اقشار مردم روند انزوا و جدایی وجود داشت و به طور پیوسته افزایش گرایش ادغام در دولت روسیه و جامعه روسی بچشم میخورد. قبل از ایجاد یک سیستم واحد نهادهای شهری و روستایی در منطقه ایدیل ـ اورال در 1860-1870 ما میتوانیم در مورد تعامل بخصوص دولت روسیه و جامعه تاتار صحبت کنیم. این دوران به ویژه پس از آغاز قرن بیستم با تعامل جوامع روسیه و تاتار آغاز شد. در ابتدا این امر در منطقه و سپس در سطح کل روسیه بوجود آمد. با این حال، باید توجه داشت که جامعه تاتار با وجود آن نهادهای سراسری در طول این دوره به طور کلی مستقل باقی ماند و ارگانهای آن مستقل از تمام همتایان خود در روسیه فعالیت میکردند.
جهت بررسی این دوران از فرمان “تساهل” در سال 1773 تا پروژه ایجاد استقلال شوراها در منطقه ایدیلـاورال در سال 1918 ما میتوانیم دو موقعیت متمایز قائل شویم. اول این که به رسمیت شناختن استقلال سهگانه مسلمانان ترک-تاتار (مذهبی، ملی-فرهنگی و سرزمینی) توسط رژیم شوروی، نتیجه سالیان سال مبارزه بدون خشونت برای دستیابی به استقلال بود. دوم این که اعلام خودمختار تاتارها در جمهوری شوروی سوسیالیستی در شکل روسیه شوروی سوسیالیستی فدرال، هدیهای از سوی رژیم بلشویکی است. هیچ یک از این نقطهنظرها مطلق نیستند اما معتقدیم که مورد اول مستدلتر است و سعی میکنیم به آن بپردازیم.
ساختار این مطالعه به شرح زیر است. در قسمت مقدماتی توسعه جامعه مسلمانان به عنوان مسیر غالب برای توسعه جوامع پایدار تعریف شده است از، محلهنشینی، تا استقلال ملی که بیش از یک قرن و نیم بطول انجامید. سپس، در هر بخش خاص نگاه ویژه به یک مساله و تاریخچه آن مساله انجام میشود. در قسمت اول نهادهای سنتی اسلامی برای مسلمانان داخل روسیه و سیبری در اواخر قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم از آن جمله، محفل روحانیون مسلمان اورنبورگ (به عنوان مجموعه ای با خودمختاری محدود) به عنوان یک نهاد مستقل، مدارس دینی، جوامع محلی و وقف مورد بررسی قرار میگیرد.
در قسمت دوم به بررسی نهادهای ملی “دوران جدیدیه” در روند ظهور ملت مسلمان روسیه میپردازد. در اینجا به سازمانهای خیریه، گروههای مسلمانان در دومای دولتی (فراکسیون مسلمانان و گروه کار شاخه اسلامی) پرداخته میشود. به عنوان انجمن ملی، کنگره مسلمان روسیه 1917-1905 مورد مطالعه قرار میگیرد و در میان جنبشهای سیاسی، تنها نمایندگان “اتفاق المسلمین” و “تانگچیلار” در دومای دولتی بررسی میشود.
قسمت سوم به نهادهای مستقل ملی و جنبشهای سیاسی در سالهای 1918-1917 میپردازد. در آغاز شکل اصلی آن به عنوان کمیته مسلمانان و شورای استانی ملی (شورای ملی)بود، که در لیست خود اکثریت نمایندگان از مسلمانان منطقه ایدیلـاورال در مجلس مؤسسان تمام روسیه وجود داشت. در ادامه گروههای سیاسی در سالهای 1918-1917 تجزیه و تحلیل شده است همچنین اختیارت مجلس مؤسسان کل روسیه، شورای حزبی، کمیته سوسیالیست مسلمان و جناح چپ شورای استانی ملی اوفا (چپ “اس اراس”) بررسی میشود. در ادامه اطلاعات مربوط به فعالیت نمایندگان مسلمان منطقه در مجلس مؤسسان کل روسیه داده میشود.
در قسمت نتیجهگیری این بخش به مطالعه فعالیتهای نهادهای مستقل ملی در مواجهه با دولت(ملی اداری) و پارلمان (مجلس ملت) اختصاص داده است. در این کتاب فعالیتهای مقامات محلی خصوصی (مانند باشگاه شهر تاتار کازان) ارگانهایی که در آن مسلمانان در اقلیت آشکاری بودند (برای مثال، در شهرستان دوما و زیمستوا)، و همچنین ارگانهایی با جهتگیری ادبی و خبری (به عنوان مثال، چاپ و نشر و نشریات) تجزیه و تحلیل نشده است. این کتاب بخش پایانی مختصری دارد. در قسمت “نتیجهگیری” به عنوان مثال تصمیم نویسنده در مورد این که کار را به طور کامل به پایان نبرد بیان شده است، چرا که قصد دارد جلد دوم این اثر را تالیف کرده و آن را به تاریخ اندیشه و بررسی انواع مفاهیمی اختصاص دهد که مربوط به ملت تاتار امروز و اجداد ما پس از سال 1917 میشود.
ترجمه به سفارش بنیاد مطالعات اسلامی روسیه از:
Хабутдинов А. Ю. Институты российского мусульманского сообщества в Волго-Уральском регионе. М: ИД Марджани, 2013. 344 с.
منابع و پانوشتها:
[1]. مراجعه شود به: خولسون د.آ.// نشریه خزرها، برطاسها، مجارها، اسلاوها و روسها // ابو علی احمد بن عمر بن رُسته // سن پترزبورگ 1869، ص. 23.
[2] برای درک عمیقتر مفهوم “پدیده” مراجعه شود به خودیاکوف. م. //خانات قازان // قازان. 1992
[3] پینگین ام. // گذشته و حال قازان // سن پترزبورگ، 1890، ص. 150–149.
[4] تاشکین اس.اف. // بیگانگان مناطق ولگا و سیبری طبق اسناد کمیسیونهای قوه مقننه یکاترینبورگ // قازان، 1922، ص 132–130.
[5] هر چند تلاشهایی صورت گرفت تا عنوان دیگری برای این زبان اتخاب شود (تاتاری کهن، ولگایی، ترکی و غیره)، اما در منابع مطالعاتی روسی به صورت روشن و واضح از این زبان به عنوان تاتاری یاد شده و تقریبا از لحاظ گرامری با زبان معاصر تاتاری تفاوتی ندارد.
[6] مراجعه شود به خابوتنیتوف آ. // از جامعه تا ملت: تاتارها در مسیر قرون وسطا تا دوران معاصر// قازان، تاتکنیگوایزدات، 2008.
[7] فرانک آ. // تاریخنوسی اسلامی و هویت “بلغاری” تاتارها و باشقیرها در روسیه، قازان، 2008، ص. 72-57، 241-237.
[8]. خابوتدینف آ. // مراحل اولیه شکلگیری ستاد مدیریتی تاتارها // نشریه اورآسیا، 1999، شماره 2-1، ص. 64-61.
[9] کوساچ گ.گ. // سیاستهای آموزشی در مناطق قزاقنشین: نقش اورنبورگ // اسلام در اورال ام.ان. نوواگوراد، 2009، ص. 287-285.
[10] فرانک آ. // تاریخشناسی اسلامی// ص. 115-114.
[11] خابوتدینف آ. // پروژه ایدل اورال // تاریخ و معاصر، بحران-گفتگو-همکاری، 2001، پژوهشنامه، شماره 8، ص. 59-50.
[12] اسفندیاروف آ.ز باشقیرها پس از الحاق به روسیه (نیمه دوم قرن شانزدهم تا نیمه اول قرن نوزدهم) اوفا: کیتاب. 2006. صص197-202. ماخذ تاریخ باشقیرستان. مسکو. 1960.t.5. صص 9-11.
[13] میلر.آ. امپراتوری رومانوف و ناتسیالیزم. م: ن ل او، 2006. ص.168: پنجره ای به سمت شرق. ملیت و هویت مذهبی در آخرین تزارهای روسیه. ایتاکا و لندن: نشریه داشگاه کورنل، 2002. صص.71-76، 108-116.